جمعه، دی ۱۰، ۱۳۸۹
چون..باد
در کوچه های...احساسم
بوز...و
چون اشک...شوق
در چشمانم...
جاری باش...
بی آلوده ی...
"خشم"
نرم و آرام...
بنواز...تارهای قلبم را...
وسرخ تر از...
گلبرگ های...
تب کرده ی...
یک گل رز...
"در زیر..باران"
با من باش...
تا دستانت...
قفلی...باشد
بر دروازه ی...
قلبم.
10/9/89
مهربد
سهشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۹
در این نا زمستان
برف هم...
بارشش
در تردید
می خوابد...
شاید..صبرش
برای...تاریکی است
که چون...
چادر...غمناکی
پهن بر شهرم
عطش...مرگ دارد...
در این نا زمستان
باران...نمی بارد
تا سیمای من
غسل...تعمید گیرد
از پاکی نابش...
بی برف بی باران
خفته در غباری
درختان....شهرم
اشک می ریزند...
زیر...سنگینی
حجمی از دود...
زیر سنگینی...
دیدن...
جوانی..در پی
نانی
به بهای..
شرافتی...خشکیده
در زیر سایه ای
که دیگر ...
بی نور خورشید
پیدا نیست...
در همهمه ی دودآلود...شهر.
7/10/89
مهربد
دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۹
اگر دانه برفی بودم...
اگر ...دانه برفی بودم
سپید بودم
...و نرم
از جنس ابرها
در پرواز...
در آغوش...
آبی آسمان
وهر روز...مسافر
فصل ها
اگر ...دانه برفی بودم
آوازم...
سکوت زیبای
روزهای...سپیدم بود
و کودکان
شاد بودنند
در وسوسه ی...زیبای
آدمکم...
اگر... دانه برفی بودم
خاکستری...
در من... پیدا بود
بی...پنهان
گناهکار بودم
و...دادگاهم
آب شدنم بود...
در جریان...رودخانه
اگر ...دانه برفی بودم
سرد...بودم
اما...
دستانت...
گرم بود...
برای...قطره شدنم
در بهار...زیبای...
دوستی ها.
1/9/89
مهربد
سجده بر عشق
"بنشین"...
تا ترانه ی پروازمان...
آغاز شود
تا بگذریم
از همه ی وابستگی ها
برای...
مستی...در
رایحه عشق...
در قلبم...
جاری باش
تا طراوت...
بوسه ات
بر چهره ام
جاودانه شود...
امروز را
نمی خواهم...
تا فردا...
سیراب از تو
سجده بر...عشق زنم ..
در نیایش...چشمانت
می مانم
با اشکهایم...
تا...شکفتن...بوسه هایت
در بهار.
29/9/89
مهربد
شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۹
دانه های..سرخ عشق
چون درختی
تنها...
در هجوم خورشیدم
تا ...شکستن..
شاخه های خشکیده ام
آسانترین..مرهمم... باشد...
برای سوختن..
ریشه ام را...نیز
پایمال کن...
تا
کویری باشم...
هزار سال
دانه های انارم.
26/9/89
بوسه بر باد...
بوسه بر باد...زدم
تا ...
در جریانش
بی مرزها
روزی..
بر گونه هایت...نشیند...بوسه ام
امروز...
بوسه بر باد ...زدم
تا
بوسه ام...پیکی باشد
که قلبم را...
پیشکش...
احساست کند...
امروز...
بوسه بر باد زدم
تا آوازم...
در بوسه ام
مسافری
رو به...آغوشت باشد
تا...روزی
بر بال...خورشید
رو به پنجره ی
چشمهایت
بتابم...احساسم را
بی...تو
نمی خوانم... ترانه ی
زندگی را...
در هفت شب
تاریکش.
26/9/89
چهارشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۹
تنها..در دشت
سکوت...
گریه می کند
و آسمان...
رنگ...مشکی دارد
بی تو
خیره ..به
سنگ فرش هام
برای..تقدیس
قدم هایت...
روزی..گذرت
رو به نگاهم بود...
روزی...
آنجا...بودی
بی تو...
در خود...میشکنم
بی تو
غریبه ام...در وجودم
خسته از روزگار
چون..آدمکی..
می مانم...
پر ز کاه
پر ز...خاکستر
تا تقدیرم...
تنها در ...دشت
پوسیدن باشد...
24/9/89
مهربد
دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹
یادگاری...
چند خط
درد...دلی
با..برگ ها
ازمن چه می ماند...
لبخند
به...نسیمی
که برایم
بوسه ها آورد...
از لب های..
زیبایت...
از نمناکی...
گیسویت
در زیر آبشار...
احساس
از من چه می ماند
جز ..چند..نقاشی
مثل...شعر.
21/9/89مهربد
آواره در قلب
که چرا چشمهایت
در اشک..
می لرزند...
آن روز به تو خندیدم
که به یک...مهر بانی
خانه ای ساختی...بر قلبم
وامروز..
می گریم...
که آن خانه..بی تو
متروک است...
مثل یک...دفتر
خالی از...خاطره هاست
ومن آواره در...
قلب..خودم
باز.
21/9/89
مهربد
شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۹
اگر ...رفتم
برایم بخوان...
آوازی...
با لبخند
و شعرهایی
برای آرامشم
...
اگر رفتم
تو بمان
تا پرواز...عشقت را
ببینم..
شاید از دورترین
ستاره ها
...
اگر رفتم
بی خیالم
شبها..برقص
در مهتاب...
برای نوازش...احساسم
...
اگر..رفتم
بهتر از من..باش
بهتر از...آسمان
آبی باش...
بی اشک
گریه کن
تا بمانی...همیشه
در طراوت
چون...شبنمی..کوچک
در ...در خشش
یک گل
بی...چکیدن
برخاک.
20/9/89
مهربد
سوگ
از تو گذشتم...
با مرگ...روحم.
برای ماندن...جسم
دفن در خاک...شد
خاطره هام...
در سوگ...خود
ساختم...
مرثیه ای..
از رنگ...دلتنگی
تا برای...نبودنت
هر روز بخوانم...
آن...مرثیه را...
با بغض...
20/9/89
مهربد
بی زمان
چون...باران..می باری
بر رخسار...خسته ام....
وقتی می نوازم
تارهای گیتارم...
چون..گیسوانت
در دستانم
میرقصند...
ونوای آرام سازم...
چون...
نسیمی...دریایی..
قایق..کوچک...خیالم را
رو به جزیره آرامت
می راند...
وقتی می نوازم..
چون هاله ای زیبا...
در نگاهم
می درخشی...
بی زمان
با تو... چه ..خوشم...
برای دیدنت
نور نمی خواهم...
برای..ماندنت..
محتاج به ..عقربه ها...نیستم .
20/9/89
مهربد
سهشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹
Roxette - It Must Have Been Love
Leave the winter on the ground
I wake up lonely, is there a silence
In the bedroom and all around
Touch me now, I close my eyes
And dream away...
It must have been love, but it's over now
It must have been good, but I lost it somehow
It must have been love, but it's over now
From the moment we touched till the time had run out
Make believing we're together
That I'm sheltered by your heart
But in and outside I turn to water
Like a teardrop in your palm
And it's a hard winter's day
I dream away...
It must have been love, but it's over now
It was all that I wanted, now I'm living without
It must have been love, but it's over now
It's where the water flows, it's where the wind blows
It must have been love, but it's over now
It must have been good, but I lost it somehow
It must have been love, but it's over now
http://www.4shared.com/audio/7Y18gjjr/Roxette_-_It_Must_Have_Been_Lo.htm
یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹
بهار..در زمستان
بی سبزه می ماند
درهر ..وزیدن..آرام
نسیمش
بی تو بهار
بی صدای...پرستوها
است...
چون سکوت سرد
زندانی است...
نمناک...غریب
در تنگنای...
دوعشق...
بی تو بهار
هنوز...
به برف می ماند
با سرمای...
سرد...دلتنگیش...
با قطره های..
اشک زمستانیش...
و..ندیدن...
غنچه های..سرخ
در چمنزاری...سبز
اگر نباشی
بی تو بهار...
تاریک است
بی رنگهای...زیبایش
بی نوای...ناز ...گنجشک ها
بی لطافت..عطر
بارانش..
وابرهایی
که چون چشمانت
با درخشش..
می بارند...
بر حریر...شعرهایم
تا شاداب تر..
از...گلبرگها...
با تو سخن..گویم باز
از..بهار...
در زمستان.
7/9/89
مهربد
شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹
گمشده
بین انبوه...ماشینها
در چهار راه..تردید
بین...لمس هنر
در سرمای...فقر
یا...سکه های...
تکراری
گمشده ام
در لابلای..
برگهای..سیاه
اسکناس ...
تا استفراغ...
تجمل
گمشده ام...
گمشده ام...
بی راه
بی مقصد
بی داشتن
حسی راحت..
گمشده ام
در آرامشی...
چون سراب...
در شهوتی...
بی زیبایی...پروانه...
من گمشده ام
در سرگیجه ی...
حرکت خورشید
از پگاهی...در غرب
یا غروبی...در شرق
بین سیاست
در کوچه های بن بست
بین..مهربانی
با تیرآهن
یا خشونت
با جنگل ها....
من گمشده ام
من گمشده ام...
بین ادب....
بین زشت ترین
آوازها...
در حرارت...
دروغ...
بر روی گونه های
وجدانم...
من گم شده ام
بین خنده های...
این جمع...
"ننگ..پرست"
بین...آبهای..
این مرداب...
بی آبی...رودخانه
من گمشده ام
در بی نهایت...
ثانیه ها
...در کهکشانی
از...نیرنگ
در سفری...
رو به نقطه ای
تاریک...
من گمشده ام..
در خویش...
درآواهایی
اندوهگین...
در
چرخش مداوم
سنگی سخت
در آسیاب
بر اندیشه ام...
من گمشده ام...
در شکنجه ی
دستانم
روی...کاغذها...
روی..سازها.
6/9/89
مهربد
در خون...خود
بکوب..
تا...زخم هایم
بی درمان...
در خون...خود
بجوشند..
بر دردهایم
بکوب
با پتک هایی
سنگین...
تا ترک های..احساسم
چون ..هزارچین
فرسوده...
به خاک بنشینند...
تا...مرثیه ام
خود...
تابوتم..باشد...
رو به ...
جاودانگی...
بر دردهایم...
بکوب
تا...اشکها
بسوزند...
برای..درخشش
شمع...آرزوها
در ...
پایان ....قصه ی
خیالم.
6/9/89
مهربد
سهشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۹
آغاز و پایان
با راز است
امروز...
مثل...ناز
رنگین کمانی
هفت رنگ...
مثل...سادگیه..
پرواز...کبوتر ها
بی انبوه..آهن ها
بی...داشتن
دلی ...پر سنگ.
پایانم..به مانند
ترانه...ای..غمگین
رو...به نتهای
اندوهگین...
بی سرانجام...
بی مقصد
شبیه..ناله ی
عارفی...
بی..معبد.
2/9/89
مهربد
دوشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۹
اسیر ..پوسیدن
که چرا...
آواره تر از باد
بی آشیونه
در بدر...
شکوفه هام..
به روحم مگو
که چرا...
نروم...شهر به شهر
در جستجو
....
در حسرت...
یه شاخه ای
با لاتر از...
سرخ ترین...
گلبرگ ..
عشق..
به روحم..مگو
که چرا...
آب را دوست دارم
حتی ..اگر
غرق شدنم...
سبب..
مرگ باشد..
باز....
شاید...
خود خواستنم..
این باشد...
سوختن..بالهایم
تا... نشوم
اسیر...پوسیدن...
1/9/89
یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹
دفن..در خاک
به تو باز خواهم ..گشت
حتی اگر
قطرات..وجودم
در غربت..ساحل
غریب و دور از تو..
دفن در خاک..شوند
چون امواج
روزی...
به تو..باز خواهم..گشت .
در مهمانی..زیبای..
باران
در آغوشت..می بارم
وجودم را..
تا با تو..یکی باشم.
30/8/89
مهربد
پنجشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۹
شیدایی..
که نباشم...
با اندیشه...زیبایت
کمتر از..ثانیه هاست...
چرا که..احساس..
مرا می خواند
بسوی...
شیدایی ..شیرینت..
در تمام
نفسهام..
و...نگاهم..
رو به سویت
می روید..
بی منت...
بر من..میتابی
چون..خورشید..
از دورترین..
فاصله ها
و مرا سیراب میکنی
از چشمه...لبخندت.
27/8/89
مهربد
رویایی...
که رنگارنگ می کند...
رنگین کمان..
زیبای عشق را
برایم...
تا سوار بر....زیبایی اش
با تو..
درد هایم....
به خواب روند..
تا..فردایی...
که شاید
بهتر از..امروزم..
باشد.
27/8/89
مهربد
سهشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۹
بی..تو
در تار شعرهایم..
جاری است...
کار من نیست..
جز بافتن...ترانه ها
برای...
رویش..
ساقه ی..."عشق"
رو به آرامش...گرم
چشمهایت...
بی تو...پنجره ام
رو به سوی..طوفان است...
بی تو...شمع هم
تاریک است...
بی تو نمی خواهم
حتی ساز را...
برای...
لحظه لحظه ی...تنهاییم...
بی تو ...
وابسته به...پایانم...
می سوزم..مثل...
شهابی...تنها...
در پهنای..سرد و سیاه
آسمان ...
بی تو..گمشده ی...
شهرم...
در بن بست...
کوچه هایی..
وحشتناک ..
و فریادم....
رو به دیوار..
زندان است...
بی تو.
25/8/89
مهربد
شبنم..شبانه..زلفهایت
چون دروازه بهشت
نوازش چشمانم هست
هر روز..
و به مانند زیبایی..هزار..باره
طلوع..دل انگیز خورشید
در صبح ... ساحل..آرامت
دوستتش..می دارم..
در شبنم...شبانه ...زلفهایت
نفسم...سبزتر از
گلبرگ هاست ...
تا ببویم..
ناب ترین...
رایحه..عشق را..
از موج...بلند
تارهایش....
25/8/89
مهربد
پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹
در بغض.. خود...می پیچم
در بغض..می پیچد
تا خود
مرهمی..باشم
برای دلدادگی...
و ..تکرار..آوازم ..
مرثیه ایست
برای
"مرگ..عشق"
هر روز..می سوزم
در شراره ی..احساس
و می رویم..
باز..در فردا
از لطف..
سیراب عشق
20/8/89
مهربد
چون خاکستر...
سفرم کوتاه است..
در باد...
آهسته..پاک خواهم شد
مانند ..غباری...
در هوایت...
می روم..که.. حتی
روی شیشه ی..
پنجره ات
ننشینم...تا...
ببینی..سراب...زیبای
باغ را...
در هر پگاه..
بی من..
20/8/89
مهربد
سهشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۹
مثل پرستوها..(در امواج باد)
شکوفه ها..
باز خواهند شد...
رو به...آسمان
در زیباترین...
بهار..آرزوها
اکر باز گردی
پرستوها...
می رقصند...
در امواج..باد..
با شادی...
وابرها...
رو به چشمانت
شکل..
عشق می سازند
با آبی ..بارانت
و..اگر..بازگردی
برگ ها..برایت
سبز خواهند شد
حتی در پاییز..
و مدادهای.. رنگی..
نقش تو را می زنند....
بر تابلوی زیبای
زندگیم ...
اگر باز گردی
رو به خانه ات
18/8/89
مهربد
شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹
بی تو باران بود...
اما...زیبا نبود
بی تو باران بود...
اما..
روی گونه هایم
خیس..از ابر چشمانم..
بی تو باران بود
اما...پاییز بود
نه بهار ...زیبای
حس..آغوشت
بی تو من بودم..و
تنها..در ..
"رویای زیبای...عاشقانه ات"
غرق...در
مخمل زیبای...
خاطره ها.
15/8/89
مهربد
در دو چشمانت...
نهان است
دوگوهر عشق
که می درخشد
حتی...
از پس...
سایه ی غمناک ...
خواهش های
عاشقانه ات...
هر روز...
15/8/89
مهربد
چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۹
چتر...آغوشت
باران بود
نم زده از...
تکرارها...
بی بودن ...
چتر..." آغوشت"
دلزده ..
از..این.. بادها
امروزم
باران بود...
خیس..از
نبود..تو
در "چشمم"
مست... در گردباد
دل..دادن
سرد.. از..
لطافت..خندیدن
امروزم
باران بود
در چرخش
مداوم...اندوه
..تب زده از
پندهای...بی پایان
فروش..
خرمنی از ...عشق
به قیمت...
ذره ای..از...
12/8/89
مهربد
سهشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۹
در سایه...
"اجباری"
تا...چهره ام
چند خط باشد..
بی احساس ..چشم ها
دور از ..لبخندها
و حتی...
اشکهایم..ناپیدا .
در سایه ایستاده ام...
تا خورشید..
نتواند..
آشکارا...
عشق را
تبخیر کند..
از ...روحم..
در سایه ایستاده ام
تا هیچکس باشم...
در بازی..نور
چراغ ها...
در بین حجم....
سرد..ابله ها....
در...سایه ایستاده ام..
تا نگاهم...
به...تکرار..سیاه..
خود خواهی...
شلاق..برتن..معصوم
پلنگ...
در سیرک باشد...
از دورترین..نقطه ی..مضحک
انسانیت...
11/8/89
مهربد
یکشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۹
در مسیر..خود سوزی
خسته ی... دیروزم
و..فردا
خسته ی امروز..
قبله ی من...
شمعی است...در باد
در..مسیر خود سوزی
تا نبینم...
آفتاب..را
تا..ندانم..
در پس..این ..آیینه
خود ..بودنم...
افسانه است..
یا که روح...من
پاک تر از...
رودخانه است..
قبله ی من ..
شمعی است..در باد
در مسیر..خود سوزی.
9/9/89
مهربد
شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۹
قلبهای چوبین
گیج...باورهام
وهزار..قطره ی..سرخ
می بارد..
از ابرهای..احساسم
برای سیراب..
قلب های..چوبین .
بی آنکه.. بخواهم..
باد مرا می خواند...
رو به...آسمانی
طوفانی..
تا..هر روز
جدالم...
سنگین تر باشد.
8/8/89
مهربد
رقص..برگ ..در باد
دستانت...
با خورشید..هم
قلب من
سرمازده ..در
طوفان...است...
آواره ی
این..شب هام
بی فانوس..چشمهایت
در کوچه های..غم
گمشده ..و..تنها
در پی...جادوی..
آوایت...
می گردم..گرد..
رقص برگها....
در...میان...باد...
شاید..شاخه ها
نشانی از...
جریانت باشند..
رو به
تشنگی....
سرخ رگهام.
8/8/89
مهربد
جمعه، آبان ۰۷، ۱۳۸۹
روزه ی خواب
چشمهایت
که آیینه
عشق ام بود...
روزه ی
خواب گرفتم
تا مرگ...
تا رسیدن به
نابترین
بوسه ها...
از..گونه ی
آبی...آرامت...
7/8/89
مهربد
بغض
چون گردبادی
بی رحم ..
آمد..و
برد
احساسم را
به دوردستهای..
تردید...
بی ...نگاهش
به بغض..معصوم...
دوست..داشتنم.
7/8/89
مهربد
سهشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۹
حکم
سرخ رنگ...
مثل..هزار غروب...تکراری
هویدا..
شدم...
تنها..مانده از
بازگشت..کوچ..
پرستوها
زیرا که تو...
حکم کردی...
محکوم..نفس باشم
بی مقیاس..
بی بال..پریدن ...
آفریدنم...
برای..هوس بود..
تا..در قفس
بوسه بر ...
ارزن زنم
"اجباری".
مهربد
4/8/89
دوشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۹
مرگ ..زودهنگام....کاغذ کادو
در حرارت..اندیشه
در کنار شمعی
تب زده...
در قطره های..اشک...
خسته..از شک
می دانم..
احساسم...
پاره..پاره است....
چون..زیبایی..
کاغذهای..رنگی
گرد..هدیه ای..پنهان
که زود..می شکند..
تکراری.
3/8/89
مهربد
چون..شهاب
چون..پروانه ای
می خواهم...
سوختن را...
تا ..عشق
روشن..از من باشد
حتی ...مانند
چشمک... شهابی... تنها
آواره در ...
کهکشان
عشق.
3/8/89
مهربد
شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۹
دشنه..
دست در دست
فرشته ای..مشکی پوش
با لبخند...
بوسه بر ...
خواب خواهم زد...
تا رنگ های...رویایت
برچشمانم نشیند...
تا رفتنم
دست خودم باشد
هر وقت که میخواهم
بی دلهره ..مرگ
تا...
زمستانم..نرسد..
در سرما..
خواب..را می خواهم
تا همیشه
تا..بی پایان..بودنت
تا رنگهای زیبای..
رویاها
تا آرامشی..در سکوت
بی دلهره ی..
طپش..مداوم..قلبم
که می کوبد..
آخرین...
دشنه را
بر.. تابوت..
احساسم.
30/7/89
مهربد
پنجشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۹
زرد برگ...پاییزی..
پاییز.. می سوزم
مثل زرد.. برگ های..
"عاشق"
زخمی.و...تبزده ی غم
رو به .عمر..کوتاه ..
دقایق
بی تو...
آواره ی خاکم
اسیر...
گیج...چرخش
یک سوز...
صدای..شکست
زیر..پای تو ...
فریاد..
کاشکی حتی..
می دونستی..
زرد خشکیده ی
بین.. دفترت ..باز
می تونه..جا.. بگیره
عشقمو ..همیشه
29/7/89
مهربد
دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۹
پیک..خورشید
تنها..
تو می مانی...
در ..بین..مرزهای..
احساسم..
صبح هنگام...
پیک..من خورشید است
تا در سفر..عشق
بوسه ای از نور را
بر لبانت بنشاند ..
در زاویه ای دیگر...
وقتی...
در خواب زیبای شب
ستاره بارانت..می کنم..
26/7/89
مهربد
جمعه، مهر ۲۳، ۱۳۸۹
چشمه ی آبی تو
به کجا می نگری
"زیبا چشم"
سرخ..رنگ خورشید
در افق..چشمهایت
پیداست...
بی تو غروب ...
بی صدا
می سوزد..
اگر آبی..آرامت
تارهای.. تنیده
در درخشش..
هفت رنگ..
خورشید نباشد.
به کجا می نگری
بی تو..
سفرم..
کوتاه است
"بی مقصد"
رو به نگاهت
می میرم...
در قربانگاه...
عشق...
در روحم...باز
عطش..
جاری شدنی است
رو به..
ناز...موج هایت
به کجا می نگری
..آسمان..هم
جلوه ای از
آبی توست...
دریاب...
که...هر گاه
دست سرد...
... تقدیر
خواست...
پرپر شدن..احساسم..
چشمه ی آبی تو
جوشید ..باز..
"از چشمم"
23/7/89
مهربد
پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹
دستهای..خون آلود
وقتی در آینه
نگاهم...رو به خود
می گرید.
و درختان
در چشمانم
به رنگ..پاییز
می مانند
حتی..در بهار.
درد را ...
با شعر
می نوشم
شاید..درمانش...باشد
آن ...
یا که اشک.. مرهمی
برای زخمهایم...
دستهایم..خون آلود
سرخ از..
آتشهاست ...
برای تقدیس....آب
سوختم..
بی....ذره های نور
در تاریکی...
22/7/89
مهربد
دوشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۹
آواره..در احساس
شبها..می خوابم
در کوچه های..شعر
روی ..
سنگ فرشهای
سرد..بی ..نامی.
جامه ام..
ترانه ..هام
نانم..ازموسیقی است.
بی خیال از...
باران..سیاه...خواستن ها...
این راه را می رانم
برای..رقص
در تکرار عشق..
با.. سوز سازم
سیر از
هزار خوان
رنگارنک
رو به شمارش
پایانم..
می خندم..
19/7/89
مهربد
یکشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۹
خشکیده..در پاییز
کوتاه تر از
تبسم ..زیبای
یک گل..
رو..به خورشید باشد...
یا..نفسم...
مانند
لحظه نسیمی
که پیک..
آوای امواجت بود
قدر...
تبخیر...
یک اشک باشد..
دوست دارم
بی پزمردگی
در خواستن ....
هر روزت
بسوزم...
در همان ...
غنچه بودنم
تا مرانبینی
هرگز...
خشکیده ..در
"در پاییز "...
18/7/89
مهربد
شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۹
رفته از یاد....
در پی هم می آیند..و
مثل رگبار
خاطرت..
روی گونه هایم جاری است...
در سپیدی ..زلفهایم
شاید...
چند تارم ...
بیشتر از...زلف مغرور
تو باشد..
تا هر دو مضحکه..
کودکان.. باشیم..
ما بین....چند سالگی.
...
نوبت رفتنمان ...
آن روز می آیم..
شاید...
پند تقدیر ...
تکرار دیدن تو باشد...
باز...
روی نیمکت...
در تنهایی..
سالمندی...
رفته از یاد.
16/7/89
مهربد
چهارشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۹
قصه ی شیدایی...
در کوچه های ...
عشق..
بی نور مهتاب
گمگشته ..و
تنها..
می روم...
به سوی...
تکرارها.
هر دری که می کوبم
خیالم
در پس آن
هویداست
مست چشمهای زیبایت
اینجا..
شهر.. رازها است
هزار صورتک
مانند تو
می بارند..
بر چشمهایم...
و آوای
آسمانیت
چون نسیمی نرم
نوازش
قلب ..سرخ
برکجا..میتابی...
"سایه ات را نمی خواهم"..
مجنون..
از سراب تو..
تشنه ی...باورهام...
عطشم..
رویا نیست
باورم...
می میرد...
رو به غروب...
رو به...مات..خاکستری
ابرهای..تنهایی
14/7/89
مهربد
شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۹
هرزهای تردید
تا بالهایم..سوخته
از نور خورشید
نباشند..
در اوج..خواستن ها..
با من بیا...
تا نسیم ...چشمانت
روی
احساسم بنشیند ..باز
برای..طراوت...
گلبرگهای
عشق .
با من بیا
تا
بی زمانی...
یک بوسه..
روی لبهای..سرخ
خیال..
بیا با من...
ایستاده..در
ثانیه ها ..
تو را می خواهم
حتی..
بین تاریکی..کوچک
پلک زدنم
در پیکار با..جسمم
خسته از
تکرارها
رو به تو
می بارم..
چون اشک
برای...زدن..جوانه ای ...
سبز...
مابین..هزار ..هرز
تردیدت.
10/7/89
مهربد
پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۹
بر کشتی رویا ها..سوارم
"بربایم"
خوابت را...
تا در کشتی زیبای...
رویاها..
اقیانوس..چشمهایت را
در نوردم....
هر نفست
درتیرگی های شب
نسیمی است..
که قاصدک..آرزویم را
به بلندای
آسمان...احساست ..می راند.
به رنگ..قالیچه ی
دوست داشتنت
آلوده هستم..
تا مرگ..
سرخ رنگم...
بر بافت
قلبت نشیند.
7/7/89
مهربد
رودخانه
حتی اگر
زندانی برف باشد...
رودخانه جاریست
اگر..
نقاب روی گونه اش
جنس یخ باشد...
رودخانه باز جاریست
تا مسیرش
بین سنگها
محک..زندگی باشد.
7/7/89
مهربد
دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۹
غبارم
صبر
آتشم زد..
"سوختم"...
بی آنکه...
خاکسترم...نشانی باشد
برای آمدنت..
بر سر مزارم...
تا ..دورتر از...تو
در تجربه عشق
غبارم...
بر ..برگها نشیند...
و..
باران بشوید..
آخرین ..بودنم را
5/7/89
مهربد
شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۹
در زمستان
در زمستان
بی تو... تنها
نروم..
هرگز...
در پی ..
سادگی..یک بوسه
زیر..باریدن برف
لذت..دانه اناری
در شب یلدا
نخواهم..
بی تو
وقتی از
حادثه ی عشق
دورم ..من
در زمستان
شال من...
بی عطر تو...
تنها یک
خاطره از ...
شب.. سرد
نیمکت هاست..
بی تو جنسم
آدمکی ...
از برف است..
زیر..سنگینی..
یخ...
حس من می میرد..
هر روز...
آب شدنم نزدیک است
شاید تا فردا
بروم...
رو به آب شدنم..
تا.. دریا.
3/7/89
مهربد
پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹
پرواز در موج ها
رو به آبی..آرامت
نشسته
بر سنگی
نگاهم..به ..
زیبایی توست
ساعت ها...
اگر چشمان زیبایت
هوای خاکستری دارد
یا که از... زلفهایت
باز...
آفتاب می بارد...
هوایم...
غرق در توست
بی نفس
در بودنت
مرگ هم...
زیباست...
برای پرواز روح
در امواجت
جسم را باید کشت
تا در رنگ
مهتابی ات
وجودم..
آرام گیرد
با عشق
1/7/89
مهربد
مثل یک افسانه...
بارانت
جاری است
"عشق"
شاید
سیرابم کنی
از.."احساس"
مانند
ببار...ببار
تا...پیله ی سرخ
قلبم...
پروانه اش..
نخستین
همدم...
گلبرگ زیبای...
چشم تو باشد...
بوسه ات
در زیر باران
پرواز ..
در ...آسمان
آزادی است...
رو به...رویاها...
می نگرم
تا جاودانه باشیم
مثل ..یک ..
افسانه
شکل.. یک راز
تو را می خواهم
در معبد...عشق
در حریم...گرم
تنهایی ام..با تو
درون...
چشمهایم..
بمان
هر بار که..
نگاهم
رو به...تمام ...
با تو بودن
مست از..
خاطرات..سرخ توست
1/7/89
مهربد
سهشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۹
سرنوشت
سرنوشتی است...
که تورا..
اسیر خود کرده...
و ..تو
به مانند....
عروسکی..
در صحنه ای
غبارآلودو سنگین
با بندهایی
تابیده..بر دستانت..
می چرخی و می رقصی
تا سبب..
خنده های...تلخ ..روزگار
باشی ..و بس.
30/6/89
مهربد
دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۹
خواب
ثانیه ها
برایم...ساعتهاست
بخواب نمی رم
مگر ...برای
دیدن روی زیبایت..
حتی اگر..با مرگ
آخرین خوابم
جاودانگی ...خوابت را
می خواهم...
29/6/89
مهربد
یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۹
سرمازده.. تقدیر
سخت تر از
حادثه ی مرگ..احساس است
به کجا می روی
بی من...
بودنم بی رنگ است
آرزوهایم...چون برف ها
آب شدن..
روی
گلبرگ زیبای...چشمهایت
تا ..مهر تو...
سهم...دیگری... باشد
بی من..
و تو..رفتی..از چشمانم
تا دوباره...
همدمم...خاطره ها باشند...
بی تو...
بی من...
آتش عشق
سرمازده ..از
تقدیر است...
عزیزم...بدرود.
مهربد
28/6/89
شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۹
در مسیر..زیستن
نمی خواهم
در جریان...
دیگران باشم...
یا مانند برگی
بی مقصد..
در چرخش بادها
برقصم.
نمی خواهم
در مسیر تکراری
زیستن
تقسیم شدنم
دلیل..زندگی باشد..
سلول بودنم..را
نمی خواهم...
حتی اگر عمرم..
قدر ..یک...
پروانه باشد..
"من".. بودنم...
انسان نیست...
می خواهم....
جدا از...نفسم
"پروازم "
بودنم باشد..
در خوابهایم
در آرزوها...
در اندیشه ام
رو به آسمانها..
13/6/89
مهربد
پنجشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۹
ایران
برایم
هرگز
شاید
نتوانم...اما
بی صدای..سنتور.و..
بغض...یک.. تار
بی عطر...ریحان ها...
بی..فیروزه رنگ....گنبد ها
نمی خواهم..رفتن..را
"ایران"
نم..خوش بوی
کاهگل را..
بین دیوار..عشق تو
دوست..می دارم...
در تابستان...
"ایران"
نتوانم...بی یاد
قمری ها..در ظهر..آرامت
بروم....با
خاطرها...هرگز
از..خط..وابسته ی
فرهنگ
"ایران"
بوی دیگ نذری..را
دلم...می خواهد
افسوس...
آلوده شد..اکنون
باز
میان..
اجبارها...
"ایران"
11/6/89
مهربد
یکشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۹
در حاشیه...
زرد شدنم... پیدا .
در حاشیه..جا ماندم
بین چین...خوردن
چند برگ..
بین...مدفون شدن
احساس..
خط خوردگیم..تا مرگ.
تمام بودن من این بود
سالها..خاک خورده ی
اسیر
یک..گنجه..
دیدن..شکستن..فرهنگ.
در حاشیه ...جا ماندم
نم زده و بیمار
صبر کرد و سوخته
در پی..
تعبیر
این ..خواب
7/6/89
مهربد
دوشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۹
کوچکتر از سنگ فرش ها
بر ... دروازه دلت
کوبیدم..
تنها...
طپش..قلبم...
همدمم..شد.
تب کرده..و
سرگردان
در ..فال ها
تورا...می دیدم
هر ثانیه..
بی گشودن...
دروازه ...
نظاره گرم بودی...
در بالاهای
برج...
کوچکتر...بودم
در پیش ...چشمانت
و کوچکتر...
از سنگ فرشها.
25/5/89
مهربد..mehrbod
سوار...تنهایی.
در تو در توی
دالان...
زمان اسیری
نمی دانی
گذشته است...یا آینده
ثانیه ها..برایت..دوست هستند
یا دشمن...
تلخی یا شیرینی
زندگی یا مرگ
سپیدی یا تاریکی
خوب یا بد
اگر از کابوست
بیدار شوی
فرق سحر با غروب چیست...
باز هم نمی دانی...
نجوای کودکان...
هزار خواسته دارد..
نمی دانی..
تنها...
با اسب سرنوشت
می تازی
بر ..جادههای سرد
زمان...
تا پایان..
شاید آغاز باشد..
و باز هم نمی دانی.
27/5/89
مهربد
جمعه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۹
آسوده با تو
تا بی نهایت زندگی
می مانم...
تا صبحی دیگر باز
در کنارم باشی...
تا آرامشم...
با تو بودن باشد
در باغ...
تنها تو را می بینم
والاتر از
شکوفه ها
در نگاهم می مانی
گویی لبخند زیبایت
مرا می نگرد..باز
در هر سوی..
گلستانی
که بی تو
پیش.. چشمانم
کویری..
بیش..نیست
22/5/89
مهربد
پنجشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۹
گلوله ها..سینه میخواهند..باز
جنگ میبینم
نزدیک است
بوی باروتها...
کودکی
با..طبل ها
با جنگ..دوباره
با خون های
آغشته به نفت
با صدای
بمب ها...
گلوله ها....سینه می خواهند
برای سکه ها..
نمی دانم..
درنگی برای..صلح نیست..
نسل من
غسل با خون می گیرد...
باورم این است
این روزها
21/5/89
مهربد
سهشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۹
هوایت
مرطوب و زیباست
و غروبت دل نوازتر
در کنارت
همراه نسیم
گیتار را
می بوسم
با ..
پنجه های خسته ام
و دم به ...دم
آواز موجهایت
می سپارم..
در کنار صدف ها.
19/5/89
مهربد
پروانه مرگ
عاشقم
مثل خورشید
می سوزم
و لحظه ای
سنگ تر از
کوه ها....
آرام...
گویی
مرگ
چون پروانه ای
سیاه..بال
به دورم می چرخد
با لبخند...
تا مرا در آغوش
بالهایش
نوازش کند...
18/5/89
مهربد
دوشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۹
برگ ..بر آب
خسته ازسیل ها
سوخته از طوفان ها
شب برای من است
در آرامشش
سوار بر برگی
روی رودخانه
تا سرچشمه ات
می آیم...
بگذار...
جریان..برایم
بنوازد...
ترانه ی...تقدیر را
و حسی
مخالف
راه رود..را
نشانم دهد..
تا سرچشمه ات
چون
برگ..برآب
آزاد..خواهم بود
17/5/89
مهربد
چهارشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۹
تنهایی..ها
نگا کن..
در بین..حجم مردم
همیشه
تنهایی
گرداگردت...
دیواری است...
تا ابد...
حتی اگر ...
با لبخند..
همخوان...آواز
آدمها باشی...
باز تنهایی...
چرا که
افکار
با تو سخن می گویند
در عمق...اندیشه ات
تنها با تو.
16/5/89
مهربد
دوزخ
زیر..خرمن
تردیدها...
پشت...جلد
دینداری...
هزار
خط خوردگی
می بینم...
کابوسم
در خواب.. نیست
بیداریم
کابوس است
شک را هر روز
می بینم
بین.. دو یار
وقت..یک بوسه
در زمستان هم
مورچه ها
بیدارند...
گوسفندان...
جای گیاه
گوشت برادر
می خواهند
دوزخم ...
اینجا است...
در خیابان
معلم..می خواند
مسافر را...
تا ...
ادبش..
لمس کند
آداب.. نان را...
دوزخم ..اینجا است
پیکره هم می گرید
بی اشک
و...صورت...بنفشه ها
سوخته از
دود..ماشین هاست.
دختری
بد تر ازتن
دکان
شرم فروشی..دارد
واستادی
شعر فروش
برای...
نقابی...
با ..طرح
یک روشنفکر
قافیه را...
خشکانید..
در باغ..ادب
دوزخ
اینجا است.
13/5/89
مهربد
خود...
بغض..هم می نالد
از.. نشکفتن
اشک ها
چرا..که چشمه ام
خشکیده..در
حنجره ی تاریکم...
یا که چشمهایم
سوخته از..
تنگ...
صورتک است
و تو..هم ..ندانستی
کدام.. بودم..
خودم ..
یا صورتکم..
یا صدایم
شاید..
نبود..
رها..و آزاد
چون پرنده
در باد.
12/5/89
مهربد
دوشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۹
زندانی...
دیدن اجباری چشم
حرفهای...بی مفهوم
خوردن..سیلی از
تقدیر
یک.. محکوم....
جاده های بی پایان
پرسش از
تعبیرها...
قمار هر روز ی ما
بر سر.. مشتی
گندم...
ترانه ها..تکراری
شکایت از..نشنیدن
دیدن چتر دود
روی شهری..خون آلود...
رفتن..حتی کلاغ
مرگ سرخ... گنجشک ها
بی ثمر ماندن...باغ
ناله ی..این سگها
سرابی در کوچه ی..غم
دیدن....
یک لبخند..
پشت دروازه ی...
تب...
حسرت
یک پیوند...
بی رنگها...
گل دیدن...
بی رایحه..خندیدن...
در صف
آدم بودن...
با زنجیر...رقصیدن.
11/5/89
مهربد
بی مرز...دستخطها..
زمانی..
با ثانیه ها..
یار بودی...
و شاید
همه ی من
برایت
قلمی بود
یادگاری...
سرنوشتم ...
به مانند بهار
با خورشید...و ابر
می رقصد..
تا در زمستان
با برفها بیایم
بر روی بام..سپید
خاطره هات
شاید روزی...
درختی باشم
و تو
رودخانه ای
در کنارم..تا سیرابم کنی..
با ناز جریانت...
یا دوپرنده باشیم
در پرواز
بگذریم..
از مرز...دست خط ها...
هر روز پاکتر می شود
تابلوی آبرنگ...
خاطره هام
از روح زیبایت
در مسلخی
به نام زمان.
10/5/89
مهربد
یکشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۹
عمر شبتاب
تا عشق را ببویم
شاید
گلبرگ ها ...
با باد رفته باشند...
امروز..
تنها..
"زیبایی"
تنهایی است..
با موری
سخن میگویم
از آسایش
خواب..
در مهتاب
و ارزش ..یک ارزن.
فرقی نیست
عمر من هم
کوتاهتر از
شبتاب است...
3/5/89
مهربد
گهواره
به آرامی..قد میکشی
در جنگ با
هرزه های ..اندیشه
زیرآفتاب...
تجربه
بی من..می روی
دور تر از پرچین ها
ومن می بینم
خیزش..آرامت را..
رو به..زندگی.
با پرندگان..سخن بگو
تا از من بگویند
که...برایت گهواره بودم
تا چشمهایت
رو به آسمانها...
زیباتر..باشند
و زلفهایت
چون شاخه های
سبز چنار
در پرواز
بالاتر.
بدرود.
2/5/89
مهربد
چهارشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۹
لاله های خاکستری
عشق را
در پیوند..با احساست
می بافم..
هر لحظه...
در روحم...
بی شرط...
تا تو باشی..
آگاه از..
رنگ سرخ...قلبم
در سینه ی
تنهاییم...
چاره ام
چون شمع
سوختن است
در پس..
لاله های...خاکستری
تا آب شدنم
در مرگ...شمع
برایت...
باور ...شب باشد.
30/4/89
مهربد
در صدای باد تو را ...
در صدای باد
تو را میجویم...
شاید بادها..
پیک ...
آوای موج تو باشند...
و...از تو گویند..
ابرها
در آغوشت
می خوابند...
قطره های باران
و..ماهی ها
می رقصند..
روی..آرامشت...
تا زندگی...
در جریانت
زیباتر باشد.
30/4/89
مهربد
سهشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۹
مرزها..بی معنی است
و فرداهایی...
دورتر
به زمانی..
که زمین نباشد...
نگو هرگز ...نمیشود.
یا ذره ذره اش
غباری..گردد
در کهکشان..
تنها..یک خواب بوده
دین و تاریخ جنگ...
علم...شعر...قصه
شادی..و درد..بیماری...
و افتخاری..به نسل
نگاه..کن..از بالا
مرزها..بی معنی است
و اینها..
شعر نیست.
29/4/89مهربد
یکشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۹
پنجره میخواهم
نه....زلال آب می خواهم ..
نه خوراکی..رنگارنگ
نه مجیز ..می خواهم..و
نه..چشمهای
پر نیرنگ...
پنجره ای می خواهم
رو به آزادی
رو به کوه...
رو به... خواب های
سبز...
بی اندوه.
پنجره ای..
با در چوبی باز
کنارش..شمعدانی..
صدایش..
پر پرنده ی..
در پرواز.
رو به پنجره ام
یک دریا...
افقش
آبی و سرخ رنگ ....
غروبش...
غمگین ..وبودنش زیبا..
28/4/89
مهربد
لاله های...کاغذی
شاید روزی..
شاعری بوده
که از عشق..مرده
یا مسافری
که..پایان راهش
قبر.. بوده
به این خاک بنگر
چگونه
سیراب از سرخی
هزار سرخ رگ
باز..
در عطش
"خون"
می سوزد...
تا دوباره..
آبستن
لاله هایی..باشد
"کاغذی"
تا....دوباره
26/4/89
مهربد
استخوانهایم..بر بالهای..یک شهاب
نمی دانم...!
گم شده ای..
از کدام
ستاره ام ....
نمی دانم....!
سال بودنم..در زمین
کوچکتر از
برق ستاره هاست
در چشم های
آسمان.
روزی... دوباره
مسافر خواهد بود
استخوانهایم
بر بالهای ..یک شهاب
تا ببرد..
مرا..به..
سیاره ای..
که نمی دانم..
هوایش..
حس جنگ دارد...
یا که...
شاید
برگ
درختانش
نارنجی است..
دوست می دارم
حاکمش..
یک..." پروانه "باشد...
و..درمان بیماران
یک بوسه...
دوست می دارم
بی رنگ پوست
همه..در نفس
یکی باشند...
26/4/89
مهربد
جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۸۹
پنجشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۹
نت فروش
کارم...
نت فروشی و
شبها..
پرسه در احساس..
تنهایی است....
برای ...جان..
باید از ..روح گذشت
دردا..
که جسم بی روح
آدمکی
تنها است..
رو به..
دشتهایی سبز
که پای رفتنش
چوب ..خشکی
است..
که حتی..شکسته است
آن..چوبها.
24/4/89
مهربد
BU AKŞAM ÖLÜRÜM -MURAT KEKİLLİ
Sen beni tutamazsın yıldızlar tutamaz
Bir uçurum gibi düşerim gözlerinden
Gözlerin beni tutamaz
Düşlerinde büyürüm büyürüm kabusun olur ölürüm
Bir şiir yazarım bir türkü söylerim
Bir sen olurum bir ben ölürüm
Bu akşam ölürüm sırf senin için
Beni ölüm bile anlamaz
Bu akşam ölürüm beni kimse tutamaz
Sen bile tutamazsın yıldızlar tutamaz
Bir uçurum gibi düşerim gözlerinden
Gözlerin beni tutamaz
Düşlerinde büyürüm kabusun olur ölürüm
Bu akşam ölürüm sırf senin için ölürüm
Beni ölüm bile anlamaz
کسی نمی تواند مرا بگیرد -کسی نمی تواند مانع شود-
تو نمی توانی مرا بگیری
ستاره ها نمی توانند مرا بگیرند
همچون پرتگاه از چشمانت می افتم
- چشمانت پرتگاهی می شود که از آن سقوط می کنم -
چشمانت نمی توانند مرا بگیرند
امشب می میرم
کسی نمی تواند مرا بگیرد
در رویاهایت بزرگ می شوم
کابوست شده و می میرم
یک شعر می نویسم
یک ترانه می خوانم
یک بار تو می شوم
یک بار من می میرم
امشب می میرم
صرفا به خاطر تو
حتی مرگ هم مرا درک نخواد کرد
امشب می میرم
کسی نمی تواند مرا بگیرد -کسی نمی تواند مانع شود-
حتی تو نمی توانی مرا بگیری
ستاره ها نمی توانند مرا بگیرند
همچون پرتگاه از چشمانت می افتم
- چشمانت پرتگاهی می شود که از آن سقوط می کنم -
چشمانت نمی توانند مرا بگیرند
جایی برای سکه ها..نیست
دوباره...
بازنده ای....
همیشه...
نفس آخری هست...
شتاب کن..
برای..سکه هایت
در گور جایی نیست
با.. لذتی...
که تو را می خواند..
مست
در رنگها...
شناور شو
شاید..کرمها
زیبا باشند..
روی صورتت
امروزه
عشق هم فاحشه است
و لبخند را هم
می فروشند
همراه تن .
24/4/89
سهشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۹
سکوت..ناب..
و...
چرخش عقربه ها
بر دایره ای
که می راند
زمان را
رو به..خاک بودنم
وپایان..
حادثه ای..
به کوچکی..
یک....آه.
در وزش بادها
برگ های.. زندگیم
بی وقفه..
در پی هم
می گذرند...
تا در بیداری
خواب بینم...
سکوت ..ناب
نیستن را..
22/4/89
مهربد
شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۹
دور تر..از قصه هام..ممکن نیست...
شاید آخرین ..
طنین..باشد
چون ناقوسی..
می لرزاند..
آرامش رویایم را..
نمی دانم...
ترک های اندیشه ام
تا کجا..
رخنه در احساسم.. می کنند
نمی خواهم بگویم..
دوستت ندارم
نمی خواهم
خطهای..سیاه..عقل
چیره بر روحم.. شوند.
پرتاب می کند مرا..
به نا کجاهایی
که فقط..کابوس
می ماند برایم..
دورتر از..قصه هایم
زنده بودن ممکن نیست
هرگز..
مست در نگاهت
مرا بخوان
یا نابودم کن
با آذرخش
داغ..
حس..عاشقانه ات.
19/4/89
مهربد
دوشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۹
عشق...
برای زندگی
جرعه ای..آب
نمی خواهم
بی عشق..
اگر..
عطشم..
آغوش مرگ باشد.
برای زندگی
نفسم
سوختن است
حتی در
کوهستان ..بی عشق.
اگر
مرا...
اسیر...
در کابوسی کند
هر شبانگاه ...
عشق
دوست می دارمش
باز...
برای..
آشکار شدن...
احساسی..
در روح..بی تابم
رو به
دالانی..زیبا
مرا می راند
عشق...
در تبی شیرین
تا..
خود سوزیم...
در آتشی..سرخ
عشق.
7/4/89
یکشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۹
قصری از مرجانها
نزدیک ترم...
و بادبان..کشتی
احساسم..
رو.به سرزمینت
افراشته تر است.
شب...
آبی آبهایت
ناپیداست...
وسکوتت
رنگ تاریکی است...
در جریان
آغوشت
رو به کجا میرم؟
شاید جزیره ای
گم شده در...
آرزوها
یا...
سرزمینی
که گرداگردش
تنها تویی...
نمی دانم.
شاید..
پری دریایی...
زیبایی
پیکرم را
به درون
قصر مرجانها
آورد...
تا بوسه ات..
مرا..
دریایی کند.
7/4/89
مهربد
پرپر شده...در باد
پرپر شده در باد...
به افسانه ها پیوست...
پندار...که نبوده
در ..یاد
زمان...
نوری بود
برای تبخیرش..
از... خاطره..
و خاک
چه آرام
می برد از یاد
نام..زیبایش را
؟
مهربد
6/4/89
شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۹
در گیج..دنیا
اسیرم..
بی بودن میله ها.
در فصل ها..
می چرخم...و
با باد..می خندم..و
با باران
اشکهایم..می بارند..
بر..پنجره ای...
که می اندیشم
زندگی...
در پس اوست.
تا نهایت..
سبز بودنم..
این باشد...
چون..گلدانی
پشت پنجره ای
بی آزادی...
در باغ...
بی رقص..
پروانه ها
دور..ترانه هام
بمیرم...
آرام..آرام...
5/4/89
مهربد
جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۸۹
جامه..برای روح
عریانی..روح
زیباست
یا که
جامه می خواهد...
روح هم...
فکر می کنی
نجابت...
آن روی..سکه است
یا..صداقت
سپید است...
در راه..
تنها سفر میکنی...
به انتظار یک معجزه..
سالها...
پیکار می کنی..
تا لحظه..ضیافت
مرگ روح..را
ببینی...
وخود..بودنت
پشت نقابی
می میرد.
4/3/89
مهربد
پنجشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۹
خرج ..جسمی..سوخته
با موهای بلند
در کنج یک بار...
در خیال پرواز..
با سکه ها
می نوشد
گناه را...
برای..آرامشی
که ندارد...
هرگز
ودستانش
دلبازتر..از هر روز
خرج می کند
جسمش را
تا فردا..
شاید
کالسکه ای طلایی
مرکبش باشد..
دوباره.
3/3/89
مهربد
چهارشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۹
بت..شیشه ای..(زندگی)
قاصدکی است...
در دستان باد
که روح را
می رقصاند...
در تقدیر....
و مانند
یک برگ
ما هستیم
که می چرخیم
به دور..
اندیشه ها.
زندگی
نقش ...
یک تنهایی است
در درون...
اتاقکی
رو به..
پنجره ای
با شیشه ای..
سیاه رنگ
بی درک
آنسویش
وترس..غریب
شکستن...
بت شیشه..
2/4/89
مهربد
سهشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۹
همخواب با ...تاریکی
با تاریکی
همخواب..مشو
که سایه ها..
می رقصند
رو به
هوس هایت...
در عطشی..
شیطانی.
فردایت..
محو در رویاهاست...
مرگباز
بازنده است
بی مقیاس...
در چرخش
سنگ زمان.
برای دیدن نور
دریاب
معنی را...
در افسانه ی
پرواز..
رو به..
خورشید...
31/3/89
مهربد
دوشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۹
پیله ای..بر گرد روح
صبر
مرهمی است
مثل بارانی
بر تن
خشک برگی
بی ساقه ی عشق.
بردگی یک احساس
می تابد
روحت را
تا تنیدن
پیله ای...
بر..گرد
روحی..
نا آرام...
که می سوزد
در ..پس
خنده ی یک هیزم
برای
درد ...
یک راز .
31/3/89
مهربد
یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۹
بیتاب
از خاطره هام
کوبه ای..ناب است
بر دریچه ی
قلبم
تا طلوع..
یک احساس
تا ..بیتابی ام
بهانه ای باشد
برای...
تکرار..نام زیبایت
روی سجاده...
عشق.
30/3/89
مهربد
آبشاری از عشق..
دستانت برایم..آشناست
آبشاری..از عشق
که در جریان..
احساست
نوازش میدهد..
قلبم را...
چقدر ..
در ناز..انگشتانت
بخواب میروم..
می دانم...
که بیداری..
بی تو..بودن است
و خواب..
دروازه ی...
رویاها...
رو به..
آرامشت
تا...ابد.
30/3/89
مهربد
شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۹
فریاد موج ها
بمان...
می دانم که در پایان
سرزمینت...
رویاییست.
در جادوی چشمانم
بمان...
تا زمان..جاودانگی
در ذهن...
تا سکوت لبها...
بی کلام..
سخن بگو...
چشمهایم
برایت...آواز می خوانند.
در سکوت دریاها
موج فریاد است...
ونسیم
یک خواهش.
28/3/89
مهربد
بی بوسه فرشته ها
به پهنای..خواسته ها
بمان...
تا در عطش..
برنده باشی...
مجنون یک سکه..
در حسرت..
زردی..بی احساس
بمان...
تا نهایت
یک مرگ
در زیر...
سپیدی..نخ ها
همراه خاک...
بی بوسه ی
فرشته ها.. بمان
28/3/89
مهربد
پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹
عشق..بدون شرط
می باری...
بی منت..
و سبز می کنی
قلبها را..
و با درخشندگی" جاودان"
می تابی در شب و روز
برای تقدیس..
قلبها...
ودر آغوشت می مانم...
هر جا و
هر وقت.
می بخشی..
برای زیبایی
در آرامشت..
نفس ..میکشم
هر روز..
بی" وردها"
و می مانم
در کنارت
بی اجبار.
27/3/89
مهربد
در رویا هایم....
درلالایی... ترانه ها
اما..
رویاهایت
برایم ..شیرین نیست.
سر به خواب می گذارم
برای پایان..
یک روز
برای ..
پیدایش رنگها
ولی..
پلکهایم..
خمی..
پر ز سیاه اند...
یا شاید..
تو در خوابم...
سیاه چادری... هستی
یا قلبی...
زغالی رنگ ...داری
بی آتشی..
که آن را..
سرخ کند...برایم
نمی توانم
دریابم...
نبودنت را...
پس..
بمان ..
در" رویاهایم".
27/3/89
مهربد
چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹
در اندیشه..
باز.. ببارند
بمب ها
بر سرمان
شاید..
صدایشان زیبا بود...
یا بهتر
از همهمه ی
این شهر....
فکر می کنی
در بازی..سیاست
دریایی
بی.. رنگ "نفت"
بماند..
روی زمین
یا صدای" مرگ بر"
می شود که..
نیاید...
از پنجره ی
خواب زدگی..
فکر می کنی..
در بازی....
آزادی
مرگ را
چند می خرند...
به قصه ی تکراری
بخند...
هر روز..
و بمان... با
اندیشه ات.
26/3/89
مهربد
لبخند سرد...میمونها
شیون
نوایی برای ...
آغاز...تولدی
به رنگ..سیاه
بردگی...
و
زندگی...
گمگشته در باد..
سرنوشت..
می چرخد
تا چند بهار...
بیشتر
وثانیه ای..
در کهکشان..
قدر شعله ی ..
یک کبریت
و..سیرکی
به نام زندگی
و لبخند سرد
میمونها
در پس
میله های
قفس...
مهربد
26/3/89
یکشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۹
قیصر(داریوش)
قيصر
اين روزا گوزن رو سر نمي برن
ميشكنن شاخشو ميفرستن تو باغ
اين روزا طاقو نميريزن سرش
سر گله شونو ميكوبن به طاق
اين روزا آخر نمايشا بد شده
همه نقش همو بازي مي كنند
اونايي كه چشمشون به قدرته
هم پياله هاشو راضي مي كنند
نمي دونم اگه برگرديم عقب
دل طوقي واسه كي پر ميزنه
اگه فرمونا يه شب دوره كنن
چند تا چاقو پشت قيصر مي زنه
نمي دونم اگه برگرديم عقب
داش آكل به عشق كي سر مي كنه
اگه رستمو ببينه روي خاك
پشتشو بازم به خنجر مي كنه
پاي روضه ي خودت گريه نكن
وقتي گريه ننگ مردونگيه
دوره اي كه عاقلاش زنجيرين
سوته دل شدن يه ديوونگيه
اين روزا دوره ي غيرت كشيه
كي مي دونه قيصر اين روزا كجاست
بكشي و نكشي مي كشنت
اين جا بازارچه ي آب منگلياست
http://www.4shared.com/audio/0Oi9ZgBO/07_-_Dariush_-_Gheysar.htmشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۹
بی صدای برف
تانهایت..سکوت
بی صدای برف...
در زمستان
می مانم..
روی شاخه ها
تا شکوفه ای صورتی
دلیل بودنم باشد
حتی در
سرمازدگی
قلبها...
پرستویی..می خواهم
تا همیشه..
دلداده ی بهارم باشم..
حتی اگر
سبز برگهایش
سرابم باشد.
21/3/89
مهربد
جمعه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۹
بگذر
تا همرنگ خاک شوم
بگذر..
که از بودنم
پیکره ای باقی است
خسته...
از جنس روح.
بگذر..
تا رویشم
رو به آسمان باشد
تا
روزه ی سکوت
گیرم
در دشت..
و ریشه ای..
همدم..زمین و
شاخه هایی
عاشق خورشید...
بگذر..
تا طعم پرواز
به روحم رسد...
بی خواستن بال..
بگذر
تا سایه شوم
برای
روح سوخته ام..
بگذر..
21/3/89
مهربد
منو..تنهایی..سکوت شب
روی صورتم
در دشتی سرد...
رو به سرنوشت
می روم
تا خورشید...
تا رنگ غروب...
تا
زیبایی
یک پایان..
و آغاز..
ترانه ای
به نام ...
منو تنهایی و
سکوت شب.
پنجشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۹
یگانه در...باد
گناهم
پاک نشد...
تا روحم
شکست
در ..آیینه.
روزگاری
میتوانم
با... خاکسترم
نشینم
بر طاقچه ی..زیبای
دلت..
تا ...
لمس انگشتانت
بر غبار..احساسم
بوسه زنند...
بی آنکه بدانی...
و یگانه در باد
در سفر
خاطره هایت
بمانم.
20/3/89
مهربد
سهشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۹
نواختن..."یک بوسه"
در همهمه ی..شهر
آوازم ..آشکار است..
برای
شنیدنم...
در طپش بمان
تا ربایش احساس
تا...
نواختن یک بوسه
روی ساز..صورتم.
ببین
در آلبوم
رنگارنگ..
زندگی
صورتم
شاید..
پیدا نیست...
اما..می مانم
مانند...
قلبی گرم
بر درختی
سرخ رنگ..
تا جاودانگی
روح سرکشم...
تا پرواز.
17/3/89
مهربد
شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۹
در حلقه ...دستانم
هنگام
یک برخورد..
کلامم می لرزد..
شاید چشمها
هزار ...
دکلمه دارند
برای
دلدادگی
به یک رویا..
شاید
اشکهایم
قدر..یک باران
به پایت..نشینند
تا سبزتر
از برگها
روی یک شاخه
در حلقه ی
دستانم
بمانی..
تا ابد.
15/3/89
مهربد
زندگی
می جوشم
تا زندگی
تا مرگ
تا شادمانی
حتی برای
لذت...
دیدن..یک رنگ
یا حس یک بوسه
از غنچه های..
یک گل.
بی پروا
می جوشم
تا ..
دیدن
آسمانی..آبی
یا نقش یک..مرغابی
در پرواز
رو به غروبی..
زیبا.
بی پروا
می جوشم..
برای
زیر باران ماندن
در بهار..
بی چتر ..
بی آفتاب
در...
ابرهای خاکستری
پاییز..
یا تنهاتر از
گلبرگ
در سپیدی برف زمستان.
15/3/89
مهربد
پنجشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۹
پیام پروانه ها...
خود را
نگاه میکنی
دنیا گرد
تو می چرخد
و زمان
در مقیاس تو
می گذرد...
وقتی...برایت
رازها ..
شکفته می شوند
در خیالت...
تنها برای تو
داستان
خوانده شده..
و عشق..
برای تو
به رنگ... سرخ است..
تنها
پیام تقدیر
تکراری بیش نیست
برای
مرگ.. پروانه ها
حتی اگر زیباترین باشند...
در فصلی..
نزدیک تر از..
یک پگاه...
می سوزند..
و آنی..
پندار
که هرگز نبوده اند
هرگز.
مثل من.
12/3/89
مهربد
چهارشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۹
در زیر..آبی مهتاب
با طنین گیتارم
می بارم
روی
زلفهای..زیبایت
صدایم آبی است
مثل مهتاب.
سکوت برایم
بهانه ای
برای
ترس...
بی تو بودن است..
و نسیم شب
پیکی
برای...
پرواز ترانه هام
تا سرزمین احساسات...
12/3/89
مهربد
جمعه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۹
با تو
حتی...
بودنم
سپید است..
با تو...
یا که بالهایم
بسته تر از...
دیروز است
با تو...
تا جلد تو شدم...
خنده ام سوخت..
بازهم...
در چین صورتم
خاکستر بودنم
پیداست...
حتی
در توانم نیست
ققنوس شدن را...
با تو...
هزار تکه بودنم
در آیینه..
بی معنی است...
در سماء بی پایان
می مانم...
با تو...
7/3/89
مهربد
سهشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۹
اسیر یک تاس
روی گونه هایت
جاریست..
شاید تمسخر باشد..
به رویم می آوری
بازی تقدیر را
هر روز.
در پناه تنهایی
چه خوشم
با ترانه ها...
تا روزگارم
این باشد..
درد
همزاد من است...
تا دلی دارم
که هر روز می جوشد
چشمه سرخش
درد...
همزاد من است.
هجرت را
دوست دارم
نمیدانم کجا
شاید دروازه ها
بسته باشد
اما خیالم باز
میخواهد..
آرزویت را...
گرچه
اسیر
یک تاس است
روی میز
زندگی.
4/3/89
مهربد
دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹
شهید
تا لالایی
کودکم
شنیدن
آوای آرام
یک قمری
در ظهر داغ
تابستان..
در آرامش..
خون سرخ تو باشد.
تو رفتی و...
با نام تو
فروختند
نام زیبای شهادت را
به قیمتی
ناچیز
بی وجدان...
تو رفتی و...
با لبخند و
ندیدی...
امروز را
که می سوزد..
دلی
برای دیدن
رنگ
تکه ای نان
تو رفتی و...
3/2/89
مهربد
تارهای بسته
دیوانگان
رو به فرسایش روح
می تازند...
تا بندهایی
از امواج
یا
کلاهکی آهنین...
روی مغزها
بنشیند..
مانند
گردهای..تریاک
و..کابوس
برای تو
لمس بیشتر
سکه است
هر شب..
3/3/89
مهربد