چهارشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۹

قصه ی شیدایی...


با شیدایی ات
در کوچه های ...
عشق..
بی نور مهتاب
گمگشته ..و
تنها..
می روم...
به سوی...
تکرارها.

هر دری که می کوبم
خیالم
در پس آن
هویداست
مست چشمهای زیبایت

اینجا..
شهر.. رازها است
هزار صورتک
مانند تو
می بارند..
بر چشمهایم...
و آوای
آسمانیت
چون نسیمی نرم
نوازش
قلب ..سرخ
شقایق هاست.

برکجا..میتابی...
"سایه ات را نمی خواهم"..
مجنون..
از سراب تو..
تشنه ی...باورهام...
عطشم..
رویا نیست
باورم...
می میرد...
رو به غروب...
رو به...مات..خاکستری
ابرهای..تنهایی
14/7/89
مهربد