شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۹

رفته از یاد....

سالها..
در پی هم می آیند..و
مثل رگبار
خاطرت..
روی گونه هایم جاری است...
در سپیدی ..زلفهایم
شاید...
چند تارم ...
بیشتر از...زلف مغرور
تو باشد..
تا هر دو مضحکه..
کودکان.. باشیم..
ما بین....چند سالگی.
...
نوبت رفتنمان ...
آن روز می آیم..
شاید...
پند تقدیر ...
تکرار دیدن تو باشد...
باز...
روی نیمکت...
در تنهایی..
سالمندی...
رفته از یاد.
16/7/89
مهربد