همیشه...
در تو در توی
دالان...
زمان اسیری
نمی دانی
گذشته است...یا آینده
ثانیه ها..برایت..دوست هستند
یا دشمن...
تلخی یا شیرینی
زندگی یا مرگ
سپیدی یا تاریکی
خوب یا بد
اگر از کابوست
بیدار شوی
فرق سحر با غروب چیست...
باز هم نمی دانی...
نجوای کودکان...
هزار خواسته دارد..
نمی دانی..
تنها...
با اسب سرنوشت
می تازی
بر ..جادههای سرد
زمان...
تا پایان..
شاید آغاز باشد..
و باز هم نمی دانی.
27/5/89
مهربد
در تو در توی
دالان...
زمان اسیری
نمی دانی
گذشته است...یا آینده
ثانیه ها..برایت..دوست هستند
یا دشمن...
تلخی یا شیرینی
زندگی یا مرگ
سپیدی یا تاریکی
خوب یا بد
اگر از کابوست
بیدار شوی
فرق سحر با غروب چیست...
باز هم نمی دانی...
نجوای کودکان...
هزار خواسته دارد..
نمی دانی..
تنها...
با اسب سرنوشت
می تازی
بر ..جادههای سرد
زمان...
تا پایان..
شاید آغاز باشد..
و باز هم نمی دانی.
27/5/89
مهربد