چهارشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۹

خود...

در گلویم
بغض..هم می نالد
از.. نشکفتن
اشک ها
چرا..که چشمه ام
خشکیده..در
حنجره ی تاریکم...
یا که چشمهایم
سوخته از..
تنگ...
صورتک است
و تو..هم ..ندانستی
کدام.. بودم..
خودم ..
یا صورتکم..
یا صدایم
شاید..
نبود..
رها..و آزاد
چون پرنده
در باد.
12/5/89
مهربد