پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹

در رویا هایم....

سر به خواب می گذارم
درلالایی... ترانه ها
اما..
رویاهایت
برایم ..شیرین نیست.
سر به خواب می گذارم
برای پایان..
یک روز
برای ..
پیدایش رنگها
ولی..
پلکهایم..
خمی..
پر ز سیاه اند...
یا شاید..
تو در خوابم...
سیاه چادری... هستی
یا قلبی...
زغالی رنگ ...داری
بی آتشی..
که آن را..
سرخ کند...برایم
نمی توانم
دریابم...
نبودنت را...
پس..
بمان ..
در" رویاهایم".
27/3/89
مهربد