یکشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۹

قصری از مرجانها


شب..به ستاره
نزدیک ترم...
و بادبان..کشتی
احساسم..
رو.به سرزمینت
افراشته تر است.
شب...
آبی آبهایت
ناپیداست...
وسکوتت
رنگ تاریکی است...
در جریان
آغوشت
رو به کجا میرم؟
شاید جزیره ای
گم شده در...
آرزوها
یا...
سرزمینی
که گرداگردش
تنها تویی...
نمی دانم.
شاید..
پری دریایی...
زیبایی
پیکرم را
به درون
قصر مرجانها
آورد...
تا بوسه ات..
مرا..
دریایی کند.
7/4/89
مهربد