صدای زنگ..در گوشم
شاید آخرین ..
طنین..باشد
چون ناقوسی..
می لرزاند..
آرامش رویایم را..
نمی دانم...
ترک های اندیشه ام
تا کجا..
رخنه در احساسم.. می کنند
نمی خواهم بگویم..
دوستت ندارم
نمی خواهم
خطهای..سیاه..عقل
چیره بر روحم.. شوند.
پرتاب می کند مرا..
به نا کجاهایی
که فقط..کابوس
می ماند برایم..
دورتر از..قصه هایم
زنده بودن ممکن نیست
هرگز..
مست در نگاهت
مرا بخوان
یا نابودم کن
با آذرخش
داغ..
حس..عاشقانه ات.
19/4/89
مهربد