گم شده ام
بین انبوه...ماشینها
در چهار راه..تردید
بین...لمس هنر
در سرمای...فقر
یا...سکه های...
تکراری
گمشده ام
در لابلای..
برگهای..سیاه
اسکناس ...
تا استفراغ...
تجمل
گمشده ام...
گمشده ام...
بی راه
بی مقصد
بی داشتن
حسی راحت..
گمشده ام
در آرامشی...
چون سراب...
در شهوتی...
بی زیبایی...پروانه...
من گمشده ام
در سرگیجه ی...
حرکت خورشید
از پگاهی...در غرب
یا غروبی...در شرق
بین سیاست
در کوچه های بن بست
بین..مهربانی
با تیرآهن
یا خشونت
با جنگل ها....
من گمشده ام
من گمشده ام...
بین ادب....
بین زشت ترین
آوازها...
در حرارت...
دروغ...
بر روی گونه های
وجدانم...
من گم شده ام
بین خنده های...
این جمع...
"ننگ..پرست"
بین...آبهای..
این مرداب...
بی آبی...رودخانه
من گمشده ام
در بی نهایت...
ثانیه ها
...در کهکشانی
از...نیرنگ
در سفری...
رو به نقطه ای
تاریک...
من گمشده ام..
در خویش...
درآواهایی
اندوهگین...
در
چرخش مداوم
سنگی سخت
در آسیاب
بر اندیشه ام...
من گمشده ام...
در شکنجه ی
دستانم
روی...کاغذها...
روی..سازها.
6/9/89
مهربد