یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۸

نگاه خورشید


وقتی به ترانه
دل می سپارم
درد هایم
از یاد میروند
از آسمان
به زمین
نگاه میکنم
انسانهایی خرد
به مانند
مورچگان
در زندگی
می لولند
و شاید
در زیر
نفرت از هم
هر روز
له میشوند
بارها و بارها.
آه... از
هجوم ماشینها
در شهری که
دوست می داشتم
سبز بود.
لالایی کودکان
فریاد آهن است
و رنگ برگ ها
خاکستری است
برای نگاه خورشید
باید از
آرزو بالا رفت
تا آسمانی دیگر
شاید بینی
خورشید هم
خاکستری است
مثل گلهای
شهر
و این
پایان ترانه
زندگی است.
5//788
مهربد