امروز هم به تو می اندیشم
بارها و بارها...مثل هر روز
لحظه به لحظه
چهره ات را
نقش میزنم
بر روی بومی
از جنس
چشمهایم
و در هر ترانه ام
نام تو جاریست
و برای تو.
هر روز
می بافم
شعرهایی
که تارش روحم
و پودش
جسمم است
تا روزی.. من هم در روح تو
تمام شوم
وبسوزم تا شاید
روحم آزاد و نرم
مثل نسیمی
بر روی گونه هایت بوزد
نسیمی تر
که روزی
اشک هایم بوده
آن روز چه خوشم
اگر نفست باشم
حتی قدر لحظه ای
در تو ماندنم.. زیباست
عزیزم
دلخوشم به روزی که
خاکسترم
بر زلف تو نشیند
شاید وقت شانه کردن
گیسوی بلندت
خاکستر.. سرخم را
در آغوش بکشی
و این زمانیست
که
تا ابد در تو
و برای تو
و مثل تو
خواهم ماند
19/6/88
مهربد
بارها و بارها...مثل هر روز
لحظه به لحظه
چهره ات را
نقش میزنم
بر روی بومی
از جنس
چشمهایم
و در هر ترانه ام
نام تو جاریست
و برای تو.
هر روز
می بافم
شعرهایی
که تارش روحم
و پودش
جسمم است
تا روزی.. من هم در روح تو
تمام شوم
وبسوزم تا شاید
روحم آزاد و نرم
مثل نسیمی
بر روی گونه هایت بوزد
نسیمی تر
که روزی
اشک هایم بوده
آن روز چه خوشم
اگر نفست باشم
حتی قدر لحظه ای
در تو ماندنم.. زیباست
عزیزم
دلخوشم به روزی که
خاکسترم
بر زلف تو نشیند
شاید وقت شانه کردن
گیسوی بلندت
خاکستر.. سرخم را
در آغوش بکشی
و این زمانیست
که
تا ابد در تو
و برای تو
و مثل تو
خواهم ماند
19/6/88
مهربد