کجا رفتی
ای دوست
همنشینی بودی
یادگار احساسم
روزی شاد بودی
با تو غزل می خواندم
و روزی.. غصه هایت
هوای دلم را.. سخت ابری میکرد
قصه ای بودی در دلم
که پایان نداشت
و چه زود گذشت
داستان زیبای
با تو بودن
به قدر همان
آرزوهای شیرین
داستانت
که
پایان نداشت.
تو را میبینم که در پرواز با خاطره هایم
باز میگردی
در آرامشی
که در زمان.. یافتی
دلتنگم
ولی آزرده نیستم
چرا که تو فرزند باد هستی
و مانند کبوتران
باز خواهی گشت
یک شب
و باز
با تو خواهم رقصید
در جشنی که ستارگان
به پا می کنند ..دوباره
آن شب
آنچه دوست می داشتی برایت
خواندم
چرا که اینگونه می خواستی
ای دوست
بخششت را میخواهم
در همان لحظه
که خورشیدمان میدرخشد
در آسمانی
که آبی نابش
به تو می ماند
...ا
21/6/88
مهربد
ای دوست
همنشینی بودی
یادگار احساسم
روزی شاد بودی
با تو غزل می خواندم
و روزی.. غصه هایت
هوای دلم را.. سخت ابری میکرد
قصه ای بودی در دلم
که پایان نداشت
و چه زود گذشت
داستان زیبای
با تو بودن
به قدر همان
آرزوهای شیرین
داستانت
که
پایان نداشت.
تو را میبینم که در پرواز با خاطره هایم
باز میگردی
در آرامشی
که در زمان.. یافتی
دلتنگم
ولی آزرده نیستم
چرا که تو فرزند باد هستی
و مانند کبوتران
باز خواهی گشت
یک شب
و باز
با تو خواهم رقصید
در جشنی که ستارگان
به پا می کنند ..دوباره
آن شب
آنچه دوست می داشتی برایت
خواندم
چرا که اینگونه می خواستی
ای دوست
بخششت را میخواهم
در همان لحظه
که خورشیدمان میدرخشد
در آسمانی
که آبی نابش
به تو می ماند
...ا
21/6/88
مهربد