کجا می روی
دنیا در لمس توست
وقتی روحت
پرنده باشد.
کجا می روی
بالهای خیالت را
بگشا
و به شمع روحم
خیره شو
نمی دانم کجایی
ولی تورا میبینم
نیاز به سخن نیست
چشمهایم نیز
نیازی به نگاه ندارند
و لبها نیز به سکوت
روزه
می گیرند
نیازم
به دیدن نیست
چرا که گذر کردم
از درگاه چشم
و آوایت نیز
در ذهنم
می نوازد
مانند چنگی
در افسانه ها.
مرا درکی
از توست
تا بی نهایت
چه باشم چه نباشم
در تو ماندگارم
حتی اگر
کشتی شکسته ای
در
دریای
روح تو باشم
باز هستم .
24/6/88
مهربد
دنیا در لمس توست
وقتی روحت
پرنده باشد.
کجا می روی
بالهای خیالت را
بگشا
و به شمع روحم
خیره شو
نمی دانم کجایی
ولی تورا میبینم
نیاز به سخن نیست
چشمهایم نیز
نیازی به نگاه ندارند
و لبها نیز به سکوت
روزه
می گیرند
نیازم
به دیدن نیست
چرا که گذر کردم
از درگاه چشم
و آوایت نیز
در ذهنم
می نوازد
مانند چنگی
در افسانه ها.
مرا درکی
از توست
تا بی نهایت
چه باشم چه نباشم
در تو ماندگارم
حتی اگر
کشتی شکسته ای
در
دریای
روح تو باشم
باز هستم .
24/6/88
مهربد