جمعه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۸

امروز


امروز
هوایی که تو خواستی
بودم
همراه با آسمان
امروز
ابرها را صدا کردم
تا در خواب
نیمروز تو
غنچه صورتت
سوخته از
عشق خورشید نشود
امروز من
بارون شد مو
باریدم
روی چهرت
روی موهات
روی چشمات
تا شاید
سبز از من باشی
لحظه ای
اگر چه
خاک مرا با خود
دفن خواهد کرد
عمر من
تک لحظه ایست
که روی
گلبرگ تو باشم
27/6/88
مهربد