حتی قطره های خون هم نمی توانند
عطشش را سیراب کنند
او نیاز به جامی عمیق تر دارد
یک جرئه بیشتر
شاید.
نجواهای شبانه
فریاد های وهم آلود
این آتشی است
که با خون سرد میشود.
می توانی بشنوی
می توان ببینی
این جهانی آشکار است
چشمهایت را ببند
ولی نمیتوانی گوشهایت را بگیری زیرا که دستانی بریده داری
دسته دسته می آیند
نقابهایی از جنس تاریکی
و نیزه هایی از جنس آتش
اینجا قلعه بختک است
و کابوسها حکم میرانند
دری به جهنم
4/6/88
مهربد
عطشش را سیراب کنند
او نیاز به جامی عمیق تر دارد
یک جرئه بیشتر
شاید.
نجواهای شبانه
فریاد های وهم آلود
این آتشی است
که با خون سرد میشود.
می توانی بشنوی
می توان ببینی
این جهانی آشکار است
چشمهایت را ببند
ولی نمیتوانی گوشهایت را بگیری زیرا که دستانی بریده داری
دسته دسته می آیند
نقابهایی از جنس تاریکی
و نیزه هایی از جنس آتش
اینجا قلعه بختک است
و کابوسها حکم میرانند
دری به جهنم
4/6/88
مهربد