شهر فرنگی
پشت کوچه ی احساس
در کنار درخت چناری
زرد
و میوه هایی
از غصه...
در پاییز افکارش
و نگاهم
آلوده
به چشمهایش
که گرد روحش
قصه می گفتند.
شهر فرنگ
در چرخش
داستانهایش
پیوسته
روایتی از غم داشت
برای احساسم...
و چه
خندان بود
رو به
کودکان... بازی گوش
در کوچه ی
زندگی.
ومرا حسرت
دیدن
قصه های
زیبایش
در طلوعی
دیگر..
شاید که قسمتم
دیدن غم بود
در
چشمهای
شهر فرنگ.
27/8/88
مهربد
پشت کوچه ی احساس
در کنار درخت چناری
زرد
و میوه هایی
از غصه...
در پاییز افکارش
و نگاهم
آلوده
به چشمهایش
که گرد روحش
قصه می گفتند.
شهر فرنگ
در چرخش
داستانهایش
پیوسته
روایتی از غم داشت
برای احساسم...
و چه
خندان بود
رو به
کودکان... بازی گوش
در کوچه ی
زندگی.
ومرا حسرت
دیدن
قصه های
زیبایش
در طلوعی
دیگر..
شاید که قسمتم
دیدن غم بود
در
چشمهای
شهر فرنگ.
27/8/88
مهربد