جمعه، آذر ۰۶، ۱۳۸۸

نتهای سوخته... قلبم



نقش عشقت
بر لوح
قلب کوچکم
نرم و آرام
در گذر زمان
و در طوفانی
به بی رحمی
این دنیای پلید
محو می شود
آهسته...پیوسته
و
غباری
از جنس ..بی وفایی ها
روی نام زیبایت
می نشیند...
برای چشمهایم
قاب عکست بی معناست
و نغمه ی سازم
بی صدا
در بغض
آشفته ای...
تب کرده ی
حسی.. سرد
نتهای سوخته
قلبم را می نوازد

هر روز و شب

بدرود...
6/8/88

مهربد