یکشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۸

مروارید پدرم بود...

تو را خواب دیدم
رنگ یک اندوه
سرد تر از یک تقدیر
تنها در
مه غمناک شمال
دلخسته تر از
برگ زرد...پاییزی
هر شبانگاه
می نوشتی
از جوهر... اشکهایت
"مروارید پدرم بود...
که چکید از چشمم
مثل یک قطره ی ناب
مثل یک قوی سپید
پی آزادی روح
پر کشید از جسمش
تا ...آرامشی
جاودانه
به وسعت ناب
یک
پردیس."
30/8/88
مهربد " برای دوستی که در سوگ پدرش غمگین است"