قالیچه ی پرنده ای را
در چشمهای آزادم
نقش زدم...
و رنگی آبی را
در برگ سپید خواب
قشنگم
با مداد شمعی
رویاهام...
کشیدم.
به یاد آسمانی آبی
که به پهنای
عشق
جاودانه ام بود
و ابرهایی
از فکرهای
همیشه زخم خورده ام
را
در آسمان آرزوهام
با قلمویی
از جنس بوسه ای گرم
بر گونه های
زیبای خوابم
جا گذاشتم.
و بارانی
از اشکهایم
در کنار
قالیچه ی پرنده
می بارید.
تا پدیدار
فرش سبزی
از خاطره هایی زیبا
باشد..در
باغچه ی
کوچک
دوست داشتنهام.
و من
در پرواز با قالیچه ام
مسافری بودم
در آسمان
در چشمهای آزادم
نقش زدم...
و رنگی آبی را
در برگ سپید خواب
قشنگم
با مداد شمعی
رویاهام...
کشیدم.
به یاد آسمانی آبی
که به پهنای
عشق
جاودانه ام بود
و ابرهایی
از فکرهای
همیشه زخم خورده ام
را
در آسمان آرزوهام
با قلمویی
از جنس بوسه ای گرم
بر گونه های
زیبای خوابم
جا گذاشتم.
و بارانی
از اشکهایم
در کنار
قالیچه ی پرنده
می بارید.
تا پدیدار
فرش سبزی
از خاطره هایی زیبا
باشد..در
باغچه ی
کوچک
دوست داشتنهام.
و من
در پرواز با قالیچه ام
مسافری بودم
در آسمان
سرزمین
عشق
جاودانه ام..
12/8/88
مهربد
عشق
جاودانه ام..
12/8/88
مهربد