چشمانم
دریاچه ایست
که از اشکهایم
پر می شود
هر شامگاه
در تاریکی
غم انگیز
دل پر دردم
و سحرگاه
باز
ترک خورده... و..خشک
از درد
احساس
بی تو بودن.
دریاچه چشمانم چه تر باشد و
چه خشک
همیشه
اسیر
بسته بودن در
حصاری از
خاک
وجدانم
و...
در حسرت
موج های خروشان
دریاچه ایست
که از اشکهایم
پر می شود
هر شامگاه
در تاریکی
غم انگیز
دل پر دردم
و سحرگاه
باز
ترک خورده... و..خشک
از درد
احساس
بی تو بودن.
دریاچه چشمانم چه تر باشد و
چه خشک
همیشه
اسیر
بسته بودن در
حصاری از
خاک
وجدانم
و...
در حسرت
موج های خروشان
احساس است
تا تمام
بی تو
خواستنم را
در پاکی ناب خود
غرق کند.
13/8/88
مهربد
تا تمام
بی تو
خواستنم را
در پاکی ناب خود
غرق کند.
13/8/88
مهربد