نیستم...
فردا..
تا پایان را بنویسم
دفترم
بسته خواهد شد
روزی...
شاید نتهای گیتارم
بگویند..
کی بوده ام...
در خاکستر
این شعله..
نشانی..
از من پیدا نیست...
بر جبینم
جای مهری است
که سجاده اش
نخ نما..تر از
یک شال است
در زمستان....
اندیشه...
شاید...گلوله
عشقی است
در قلبم
که هر روز
رو به من
می بارد..
و..باز
دوباره
در تکرارش
میمیرم..
18/2/89
مهربد
فردا..
تا پایان را بنویسم
دفترم
بسته خواهد شد
روزی...
شاید نتهای گیتارم
بگویند..
کی بوده ام...
در خاکستر
این شعله..
نشانی..
از من پیدا نیست...
بر جبینم
جای مهری است
که سجاده اش
نخ نما..تر از
یک شال است
در زمستان....
اندیشه...
شاید...گلوله
عشقی است
در قلبم
که هر روز
رو به من
می بارد..
و..باز
دوباره
در تکرارش
میمیرم..
18/2/89
مهربد