سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۹

اسیر آیینه ها


در آیینه ها اسیرم
تو در تو
بی راه...
توان شکستنم نیست
نمی دانم
جوهرم کدام است
نمیخواهم
آن یکی باشم..
نمیخواهم....
چهره ام ...چند باشد
در تردید..قابها
شاید تاریکی
مرهمی باشد
برای
خواب نقابم...
...............
در کدام
آیینه.. می نگری
تا روحم را
آزاد سازی...
شکستنم
هزاران.. شدنم است
در نگاه چشمانت.
و ماندنم
اسیر
بودنم
در این آیینه ها
تا بی نهایت.
31/1/89مهربد