سه‌شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۸

زن


زن
ای.. آنکه در هوس یگانه ای
و برای تو
منطق
مانند نسیمی است
که در جریان اندیشه
مدام می رقصد.
زن
ای که بودنت
نیاز و
نبودنت تردید است.
تو نمادی
از دو وجود هستی.
قدرت
به تو می ماند
در آرامشی
مانند
کوه یخی
در اقیانوس
احساس.
زن
رازی در دل
یک صندوق هستی
که قفلش
شاید
قطره ی اشک
یک تمساح باشد.
یا غنچه ی صورتی یک گل
که
شمیم آن
سمی از
هزار
عطر عشق...
برای
مرگ تدریجی
در بستری..از
گلهای سرخ باشد.
21/8/88
مهربد