خزانت را دیدیم
وقتی در
شامگاهی تاریک
مست و مسموم
از بوسه ی...
شیرین
سیب سرخ خیال..
شاد از.. مجیز یک غریبه
حراج کرده بودی
رویاهایت را.
و کالسکه ای
با چرخهای شکسته
تورا..آهسته
به دوزخ می برد...
تا مانند
غنچه ی خسته ای
در حسرت
رسیدن
به نور..گرم خورشید
سرما زده و...زرد
در توهم
یک آرزو باشی..
آرزوی
داشتن
حس قشنگ
یک
عاشق.
مهربد
26/9/88