دوشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۸

پایان


زمانی شاید.. نزدیک
نخواهیم بود
هرگز.
شاید رفتنمان
از مرگ یک
اشک
روی گونه ها...
کوتاه تر باشد.
گویی که هزار سالمان
لحظه ای
در کهکشان بیش نبوده
و نبودنمان
یا بودنمان
هیچ بوده.
شاید غباری
از زمین آبیمان حتی
گرد.. روی
سیاره ای... دوردست
نشود..
پس بگذار
رنگ ...احساسم
پرواز عاشقانه ای
در لحظه ای کوتاه
و به خوشی
عمر
پروانه ی کوچکی
در
عشق بازی
با نور باشد..
بدان که ابد..
کوتاه است
و عمرمان کم..
و مقیاسمان
قدر نقطه ایست
که قبل از
نقش.. بر گیتی
پایان است...
پایان..
15/9/88
مهربد