زمانی شاید.. نزدیک
نخواهیم بود
هرگز.
شاید رفتنمان
از مرگ یک
اشک
روی گونه ها...
کوتاه تر باشد.
گویی که هزار سالمان
لحظه ای
در کهکشان بیش نبوده
و نبودنمان
یا بودنمان
هیچ بوده.
شاید غباری
از زمین آبیمان حتی
گرد.. روی
سیاره ای... دوردست
نشود..
پس بگذار
رنگ ...احساسم
پرواز عاشقانه ای
در لحظه ای کوتاه
و به خوشی
عمر
پروانه ی کوچکی
در
عشق بازی
با نور باشد..
بدان که ابد..
کوتاه است
و عمرمان کم..
و مقیاسمان
قدر نقطه ایست
که قبل از
نقش.. بر گیتی
پایان است...
پایان..
15/9/88
مهربد