باران آمد
بی صدای...دلنوازش
در سکوتی...سرد
آهسته آمد و ...گذشت
از پس...
کوچه ی...دلتنگی
باران.. آمد..و
شاید...می دانست
بی تو...
قطره هایش
به اشک..می مانند
روی صورت...
سنگ فرشها
باران ..آمد...و
پاک نکرد
پنجره ی...مات...
چشمهایت را
رو به ...
گرمی...خورشیدم
18/10/89
مهربد