یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۹

شاید..در آیینه...خود باشم

باورم کن
شاید...در آیینه خود باشم
شاید
صدایم...از حنجره ام باشد
باورم کن
تا نگاهم...
بی گناه...
رو به...چشمهایت
بخواند...
لبخند..را
تا...دستانم...ببوسند
نوازشهایت را...

باورم کن
تا در غروب
نگاهم به سپیده ات باشد
تا بشویم...با شبنم گلبرگت
چهره ام را...
در هر صبح...

باورم کن
تا قصه ام...دلنشین... باشد
برای...
روح..آسمانیت
برای...جاودانه ماندن
در شعری...
سپید...
روی برگهای...زرد
پایان...دفترم
باورم کن...
بی نشانی...بی تردید
باورم کن...تنها
با..عشق.
12/10/89
مهربد