سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹

Roxette - It Must Have Been Love


Lay a whisper on my pillow
Leave the winter on the ground
I wake up lonely, is there a silence
In the bedroom and all around

Touch me now, I close my eyes
And dream away...

It must have been love, but it's over now
It must have been good, but I lost it somehow
It must have been love, but it's over now
From the moment we touched till the time had run out

Make believing we're together
That I'm sheltered by your heart
But in and outside I turn to water
Like a teardrop in your palm

And it's a hard winter's day
I dream away...

It must have been love, but it's over now
It was all that I wanted, now I'm living without
It must have been love, but it's over now
It's where the water flows, it's where the wind blows

It must have been love, but it's over now
It must have been good, but I lost it somehow
It must have been love, but it's over now

From the moment we touched till the time had run आउट




http://www.4shared.com/audio/7Y18gjjr/Roxette_-_It_Must_Have_Been_Lo.htm

یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹

بهار..در زمستان


بی تو بهار
بی سبزه می ماند
درهر ..وزیدن..آرام
نسیمش
بی تو بهار
بی صدای...پرستوها
است...
چون سکوت سرد
زندانی است...
نمناک...غریب
در تنگنای...
دوعشق...
بی تو بهار
هنوز...
به برف می ماند
با سرمای...
سرد...دلتنگیش...
با قطره های..
اشک زمستانیش...
و..ندیدن...
غنچه های..سرخ
در چمنزاری...سبز
اگر نباشی
بی تو بهار...
تاریک است
بی رنگهای...زیبایش
بی نوای...ناز ...گنجشک ها
بی لطافت..عطر
بارانش..
وابرهایی
که چون چشمانت
با درخشش..
می بارند...
بر حریر...شعرهایم
تا شاداب تر..
از...گلبرگها...
با تو سخن..گویم باز
از..بهار...
در زمستان.
7/9/89
مهربد

شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹

گمشده

گم شده ام
بین انبوه...ماشینها
در چهار راه..تردید
بین...لمس هنر
در سرمای...فقر
یا...سکه های...
تکراری
گمشده ام
در لابلای..
برگهای..سیاه
اسکناس ...
تا استفراغ...
تجمل
گمشده ام...
گمشده ام...
بی راه
بی مقصد
بی داشتن
حسی راحت..
گمشده ام
در آرامشی...
چون سراب...
در شهوتی...
بی زیبایی...پروانه...
من گمشده ام
در سرگیجه ی...
حرکت خورشید
از پگاهی...در غرب
یا غروبی...در شرق
بین سیاست
در کوچه های بن بست
بین..مهربانی
با تیرآهن
یا خشونت
با جنگل ها....
من گمشده ام
من گمشده ام...
بین ادب....
بین زشت ترین
آوازها...
در حرارت...
دروغ...
بر روی گونه های
وجدانم...
من گم شده ام
بین خنده های...
این جمع...
"ننگ..پرست"
بین...آبهای..
این مرداب...
بی آبی...رودخانه
من گمشده ام
در بی نهایت...
ثانیه ها
...در کهکشانی
از...نیرنگ
در سفری...
رو به نقطه ای
تاریک...
من گمشده ام..
در خویش...
درآواهایی
اندوهگین...
در
چرخش مداوم
سنگی سخت
در آسیاب
بر اندیشه ام...
من گمشده ام...
در شکنجه ی
دستانم
روی...کاغذها...
روی..سازها.
6/9/89
مهربد

در خون...خود

بر دردهایم...
بکوب..
تا...زخم هایم
بی درمان...
در خون...خود
بجوشند..

بر دردهایم
بکوب
با پتک هایی
سنگین...
تا ترک های..احساسم
چون ..هزارچین
فرسوده...
به خاک بنشینند...
تا...مرثیه ام
خود...
تابوتم..باشد...
رو به ...
جاودانگی...

بر دردهایم...
بکوب
تا...اشکها
بسوزند...
برای..درخشش
شمع...آرزوها
در ...
پایان ....قصه ی
خیالم.
6/9/89
مهربد

سه‌شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۹

آغاز و پایان

آغازم
با راز است
امروز...
مثل...ناز
رنگین کمانی
هفت رنگ...
مثل...سادگیه..
پرواز...کبوتر ها
بی انبوه..آهن ها
بی...داشتن
دلی ...پر سنگ.

پایانم..به مانند
ترانه...ای..غمگین
رو...به نتهای
اندوهگین...
بی سرانجام...
بی مقصد
شبیه..ناله ی
عارفی...
بی..معبد.
2/9/89
مهربد

دوشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۹

اسیر ..پوسیدن


به روحم مگو
که چرا...
آواره تر از باد
بی آشیونه
در بدر...
شکوفه هام..

به روحم مگو
که چرا...
نروم...شهر به شهر
در جستجو
....
در حسرت...
یه شاخه ای
با لاتر از...
سرخ ترین...
گلبرگ ..
عشق..

به روحم..مگو
که چرا...
آب را دوست دارم
حتی ..اگر
غرق شدنم...
سبب..
مرگ باشد..
باز....
شاید...
خود خواستنم..
این باشد...
سوختن..بالهایم
تا... نشوم
اسیر...پوسیدن...
در حجم تکراری
زمان .
1/9/89
مهربد

یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹

دفن..در خاک

چون امواج
به تو باز خواهم ..گشت
حتی اگر
قطرات..وجودم
در غربت..ساحل
غریب و دور از تو..
دفن در خاک..شوند
چون امواج
روزی...
به تو..باز خواهم..گشت .
در مهمانی..زیبای..
باران
در آغوشت..می بارم
وجودم را..
تا با تو..یکی باشم.
30/8/89
مهربد

پنجشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۹

شیدایی..

لحظه ای
که نباشم...
با اندیشه...زیبایت
کمتر از..ثانیه هاست...

چرا که..احساس..
مرا می خواند
بسوی...
شیدایی ..شیرینت..
در تمام
نفسهام..

و...نگاهم..
رو به سویت
می روید..
بی منت...

بر من..میتابی
چون..خورشید..
از دورترین..
فاصله ها
و مرا سیراب میکنی
از چشمه...لبخندت.
27/8/89
مهربد

رویایی...

رویایی..دارم
که رنگارنگ می کند...
رنگین کمان..
زیبای عشق را
برایم...
تا سوار بر....زیبایی اش
با تو..
درد هایم....
به خواب روند..
تا..فردایی...
که شاید
بهتر از..امروزم..
باشد.
27/8/89
مهربد

سه‌شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۹

بی..تو

حس خوب...بودنت
در تار شعرهایم..
جاری است...

کار من نیست..
جز بافتن...ترانه ها
برای...
رویش..
ساقه ی..."عشق"
رو به آرامش...گرم
چشمهایت...

بی تو...پنجره ام
رو به سوی..طوفان است...
بی تو...شمع هم
تاریک است...
بی تو نمی خواهم
حتی ساز را...
برای...
لحظه لحظه ی...تنهاییم...

بی تو ...
وابسته به...پایانم...
می سوزم..مثل...
شهابی...تنها...
در پهنای..سرد و سیاه
آسمان ...

بی تو..گمشده ی...
شهرم...
در بن بست...
کوچه هایی..
وحشتناک ..
و فریادم....
رو به دیوار..
زندان است...
بی تو.
25/8/89
مهربد

شبنم..شبانه..زلفهایت


لبخند زیبایت
چون دروازه بهشت
نوازش چشمانم هست
هر روز..
و به مانند زیبایی..هزار..باره
طلوع..دل انگیز خورشید
در صبح ... ساحل..آرامت
دوستتش..می دارم..

در شبنم...شبانه ...زلفهایت
نفسم...سبزتر از
گلبرگ هاست ...
تا ببویم..
ناب ترین...
رایحه..عشق را..
از موج...بلند
تارهایش....
25/8/89
مهربد

پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

در بغض.. خود...می پیچم


صدایم...
در بغض..می پیچد
تا خود
مرهمی..باشم
برای دلدادگی...

و ..تکرار..آوازم ..
مرثیه ایست
برای
"مرگ..عشق"


هر روز..می سوزم
در شراره ی..احساس
و می رویم..
باز..در فردا
از لطف..
سیراب عشق
ققنوس..وار.
20/8/89
مهربد

چون خاکستر...

چون خاکستر
سفرم کوتاه است..
در باد...
آهسته..پاک خواهم شد
مانند ..غباری...
در هوایت...

می روم..که.. حتی
روی شیشه ی..
پنجره ات
ننشینم...تا...
ببینی..سراب...زیبای
باغ را...
در هر پگاه..
بی من..
20/8/89
مهربد

سه‌شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۹

مثل پرستوها..(در امواج باد)


اگر بازگردی
شکوفه ها..
باز خواهند شد...
رو به...آسمان
در زیباترین...
بهار..آرزوها

اکر باز گردی
پرستوها...
می رقصند...
در امواج..باد..
با شادی...
وابرها...
رو به چشمانت
شکل..
عشق می سازند
با آبی ..بارانت

و..اگر..بازگردی
برگ ها..برایت
سبز خواهند شد
حتی در پاییز..
و مدادهای.. رنگی..
نقش تو را می زنند....
بر تابلوی زیبای
زندگیم ...

اگر باز گردی
رو به خانه ات
چون کوچ..کوتاه
پرستوها..
زندگی...جوان خواهد شد...
برای..لحظه ای
هم وزن...سال ها.
18/8/89
مهربد

شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹

بی تو باران بود...

بی تو باران..بود
اما...زیبا نبود
بی تو باران بود...
اما..
روی گونه هایم
خیس..از ابر چشمانم..
بی تو باران بود
اما...پاییز بود
نه بهار ...زیبای
حس..آغوشت
بی تو من بودم..و
تنها..در ..
"رویای زیبای...عاشقانه ات"
غرق...در
مخمل زیبای...
خاطره ها.
15/8/89
مهربد

در دو چشمانت...

در..دو چشمانت
نهان است
دوگوهر عشق
که می درخشد
حتی...
از پس...
سایه ی غمناک ...
خواهش های
عاشقانه ات...
هر روز...
15/8/89
مهربد

چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۹

چتر...آغوشت


امروزم
باران بود
نم زده از...
تکرارها...
بی بودن ...
چتر..." آغوشت"
دلزده ..
از..این.. بادها

امروزم
باران بود...
خیس..از
نبود..تو
در "چشمم"
مست... در گردباد
دل..دادن
سرد.. از..
لطافت..خندیدن

امروزم
باران بود
در چرخش
مداوم...اندوه
..تب زده از
پندهای...بی پایان
فروش..
خرمنی از ...عشق
به قیمت...
ذره ای..از...
وجدان.
12/8/89
مهربد

سه‌شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۹

در سایه...

در سایه ایستاده ام
"اجباری"
تا...چهره ام
چند خط باشد..
بی احساس ..چشم ها
دور از ..لبخندها
و حتی...
اشکهایم..ناپیدا .

در سایه ایستاده ام...
تا خورشید..
نتواند..
آشکارا...
عشق را
تبخیر کند..
از ...روحم..

در سایه ایستاده ام
تا هیچکس باشم...
در بازی..نور
چراغ ها...
در بین حجم....
سرد..ابله ها....

در...سایه ایستاده ام..
تا نگاهم...
به...تکرار..سیاه..
خود خواهی...
شلاق..برتن..معصوم
پلنگ...
در سیرک باشد...
از دورترین..نقطه ی..مضحک
انسانیت...
11/8/89
مهربد