دوشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۹

عشق...


برای زندگی
جرعه ای..آب
نمی خواهم
بی عشق..
اگر..
عطشم..
آغوش مرگ باشد.
برای زندگی
نفسم
سوختن است
حتی در
کوهستان ..بی عشق.
......
اگر
مرا...
اسیر...
در کابوسی کند
هر شبانگاه ...
عشق
دوست می دارمش
باز...
برای..
آشکار شدن...
احساسی..
در روح..بی تابم
به نام عشق.
.....
رو به
دالانی..زیبا
مرا می راند
عشق...
در تبی شیرین
تا..
خود سوزیم...
در آتشی..سرخ
به رنگ
عشق.
7/4/89
مهربد

یکشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۹

قصری از مرجانها


شب..به ستاره
نزدیک ترم...
و بادبان..کشتی
احساسم..
رو.به سرزمینت
افراشته تر است.
شب...
آبی آبهایت
ناپیداست...
وسکوتت
رنگ تاریکی است...
در جریان
آغوشت
رو به کجا میرم؟
شاید جزیره ای
گم شده در...
آرزوها
یا...
سرزمینی
که گرداگردش
تنها تویی...
نمی دانم.
شاید..
پری دریایی...
زیبایی
پیکرم را
به درون
قصر مرجانها
آورد...
تا بوسه ات..
مرا..
دریایی کند.
7/4/89
مهربد

پرپر شده...در باد

چون قاصدکی
پرپر شده در باد...
به افسانه ها پیوست...
پندار...که نبوده
در ..یاد
زمان...
نوری بود
برای تبخیرش..
از... خاطره..
و خاک
چه آرام
می برد از یاد
نام..زیبایش را
؟
مهربد
6/4/89

شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۹

در گیج..دنیا


در گیج دنیا
اسیرم..
بی بودن میله ها.
در فصل ها..
می چرخم...و
با باد..می خندم..و
با باران
اشکهایم..می بارند..
بر..پنجره ای...
که می اندیشم
زندگی...
در پس اوست.
تا نهایت..
سبز بودنم..
این باشد...
چون..گلدانی
پشت پنجره ای
بی آزادی...
در باغ...
بی رقص..
پروانه ها
دور..ترانه هام
بمیرم...
آرام..آرام...
5/4/89
مهربد

جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۸۹

جامه..برای روح

فکر می کنی
عریانی..روح
زیباست
یا که
جامه می خواهد...
روح هم...
فکر می کنی
نجابت...
آن روی..سکه است
یا..صداقت
سپید است...
در راه..
تنها سفر میکنی...
به انتظار یک معجزه..
سالها...
پیکار می کنی..
تا لحظه..ضیافت
مرگ روح..را
ببینی...
وخود..بودنت
پشت نقابی
می میرد.
4/3/89
مهربد

پنجشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۹

خرج ..جسمی..سوخته


دختری..
با موهای بلند
در کنج یک بار...
در خیال پرواز..
با سکه ها
می نوشد
گناه را...
برای..آرامشی
که ندارد...
هرگز
ودستانش
دلبازتر..از هر روز
خرج می کند
جسمش را
تا فردا..
شاید
کالسکه ای طلایی
مرکبش باشد..
دوباره.
3/3/89
مهربد

چهارشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۹

بت..شیشه ای..(زندگی)


زندگی..
قاصدکی است...
در دستان باد
که روح را
می رقصاند...
در تقدیر....
و مانند
یک برگ
ما هستیم
که می چرخیم
به دور..
اندیشه ها.
زندگی
نقش ...
یک تنهایی است
در درون...
اتاقکی
رو به..
پنجره ای
با شیشه ای..
سیاه رنگ
بی درک
آنسویش
وترس..غریب
شکستن...
بت شیشه..
2/4/89
مهربد

سه‌شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۹

همخواب با ...تاریکی


برای دیدن نور
با تاریکی
همخواب..مشو
که سایه ها..
می رقصند
رو به
هوس هایت...
در عطشی..
شیطانی.
فردایت..
محو در رویاهاست...
مرگباز
بازنده است
بی مقیاس...
در چرخش
سنگ زمان.
برای دیدن نور
دریاب
معنی را...
در افسانه ی
پرواز..
رو به..
خورشید...
31/3/89
مهربد

دوشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۹

پیله ای..بر گرد روح

بر دردهایت
صبر
مرهمی است
مثل بارانی
بر تن
خشک برگی
بی ساقه ی عشق.
بردگی یک احساس
می تابد
روحت را
تا تنیدن
پیله ای...
بر..گرد
روحی..
نا آرام...
که می سوزد
در ..پس
خنده ی یک هیزم
برای
درد ...
یک راز .
31/3/89
مهربد

یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۹

بیتاب


گذر.. نامت
از خاطره هام
کوبه ای..ناب است
بر دریچه ی
قلبم
تا طلوع..
یک احساس
تا ..بیتابی ام
بهانه ای باشد
برای...
تکرار..نام زیبایت
روی سجاده...
عشق.
30/3/89
مهربد

آبشاری از عشق..

چقدر..
دستانت برایم..آشناست
آبشاری..از عشق
که در جریان..
احساست
نوازش میدهد..
قلبم را...
چقدر ..
در ناز..انگشتانت
بخواب میروم..
می دانم...
که بیداری..
بی تو..بودن است
و خواب..
دروازه ی...
رویاها...
رو به..
آرامشت
تا...ابد.
30/3/89
مهربد

شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۹

فریاد موج ها

در جادوی چشمانم
بمان...
می دانم که در پایان
سرزمینت...
رویاییست.
در جادوی چشمانم
بمان...
تا زمان..جاودانگی
در ذهن...
تا سکوت لبها...
بی کلام..
سخن بگو...
چشمهایم
برایت...آواز می خوانند.
در سکوت دریاها
موج فریاد است...
ونسیم
یک خواهش.
28/3/89
مهربد

بی بوسه فرشته ها

در مداری..
به پهنای..خواسته ها
بمان...
تا در عطش..
برنده باشی...
مجنون یک سکه..
در حسرت..
زردی..بی احساس
بمان...
تا نهایت
یک مرگ
در زیر...
سپیدی..نخ ها
همراه خاک...
بی بوسه ی
فرشته ها.. بمان
28/3/89
مهربد

پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹

عشق..بدون شرط

از آسمان
می باری...
بی منت..
و سبز می کنی
قلبها را..
و با درخشندگی" جاودان"
می تابی در شب و روز
برای تقدیس..
قلبها...
ودر آغوشت می مانم...
هر جا و
هر وقت.
می بخشی..
برای زیبایی
در آرامشت..
نفس ..میکشم
هر روز..
بی" وردها"
و می مانم
در کنارت
بی اجبار.
27/3/89
مهربد

در رویا هایم....

سر به خواب می گذارم
درلالایی... ترانه ها
اما..
رویاهایت
برایم ..شیرین نیست.
سر به خواب می گذارم
برای پایان..
یک روز
برای ..
پیدایش رنگها
ولی..
پلکهایم..
خمی..
پر ز سیاه اند...
یا شاید..
تو در خوابم...
سیاه چادری... هستی
یا قلبی...
زغالی رنگ ...داری
بی آتشی..
که آن را..
سرخ کند...برایم
نمی توانم
دریابم...
نبودنت را...
پس..
بمان ..
در" رویاهایم".
27/3/89
مهربد

چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹

در اندیشه..


فکر می کنی..
باز.. ببارند
بمب ها
بر سرمان
شاید..
صدایشان زیبا بود...
یا بهتر
از همهمه ی
این شهر....
فکر می کنی
در بازی..سیاست
دریایی
بی.. رنگ "نفت"
بماند..
روی زمین
یا صدای" مرگ بر"
می شود که..
نیاید...
از پنجره ی
خواب زدگی..
فکر می کنی..
در بازی....
آزادی
مرگ را
چند می خرند...
به قصه ی تکراری
بخند...
هر روز..
و بمان... با
اندیشه ات.
26/3/89
مهربد

لبخند سرد...میمونها

شیون
نوایی برای ...
آغاز...تولدی
به رنگ..سیاه
بردگی...
و
زندگی...
گمگشته در باد..
سرنوشت..
می چرخد
تا چند بهار...
بیشتر
وثانیه ای..
در کهکشان..
قدر شعله ی ..
یک کبریت
و..سیرکی
به نام زندگی
و لبخند سرد
میمونها
در پس
میله های
قفس...

مهربد
26/3/89

یکشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۹

قیصر(داریوش)


قيصر

اين روزا گوزن رو سر نمي برن

ميشكنن شاخشو ميفرستن تو باغ

اين روزا طاقو نميريزن سرش

سر گله شونو ميكوبن به طاق

اين روزا آخر نمايشا بد شده

همه نقش همو بازي مي كنند

اونايي كه چشمشون به قدرته

هم پياله هاشو راضي مي كنند

نمي دونم اگه برگرديم عقب

دل طوقي واسه كي پر ميزنه

اگه فرمونا يه شب دوره كنن

چند تا چاقو پشت قيصر مي زنه

نمي دونم اگه برگرديم عقب

داش آكل به عشق كي سر مي كنه

اگه رستمو ببينه روي خاك

پشتشو بازم به خنجر مي كنه

پاي روضه ي خودت گريه نكن

وقتي گريه ننگ مردونگيه

دوره اي كه عاقلاش زنجيرين

سوته دل شدن يه ديوونگيه

اين روزا دوره ي غيرت كشيه

كي مي دونه قيصر اين روزا كجاست

بكشي و نكشي مي كشنت

اين جا بازارچه ي آب منگلياست

http://www.4shared.com/audio/0Oi9ZgBO/07_-_Dariush_-_Gheysar.htm

شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۹

بی صدای برف

تانهایت..سکوت

بی صدای برف...

در زمستان

می مانم..

روی شاخه ها

تا شکوفه ای صورتی

دلیل بودنم باشد

حتی در

سرمازدگی

قلبها...

پرستویی..می خواهم

تا همیشه..

دلداده ی بهارم باشم..

حتی اگر

سبز برگهایش

سرابم باشد.

21/3/89

مهربد

جمعه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۹

بگذر

بگذر..
تا همرنگ خاک شوم
بگذر..
که از بودنم
پیکره ای باقی است
خسته...
از جنس روح.
بگذر..
تا رویشم
رو به آسمان باشد
تا
روزه ی سکوت
گیرم
در دشت..
و ریشه ای..
همدم..زمین و
شاخه هایی
عاشق خورشید...
بگذر..
تا طعم پرواز
به روحم رسد...
بی خواستن بال..
بگذر
تا سایه شوم
برای
روح سوخته ام..
بگذر..
21/3/89
مهربد

منو..تنهایی..سکوت شب


خیره در سوز بادها
روی صورتم
در دشتی سرد...
رو به سرنوشت
می روم
تا خورشید...
تا رنگ غروب...
تا
زیبایی
یک پایان..
و آغاز..
ترانه ای
به نام ...
منو تنهایی و
سکوت شب.

21/3/89

مهربد

پنجشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۹

یگانه در...باد

در زلال آبها
گناهم
پاک نشد...
تا روحم
شکست
در ..آیینه.
روزگاری
میتوانم
با... خاکسترم
نشینم
بر طاقچه ی..زیبای
دلت..
تا ...
لمس انگشتانت
بر غبار..احساسم
بوسه زنند...
بی آنکه بدانی...
و یگانه در باد
در سفر
خاطره هایت
بمانم.
20/3/89
مهربد

سه‌شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۹

نواختن..."یک بوسه"


صدایم را بشنو
در همهمه ی..شهر
آوازم ..آشکار است..
برای
شنیدنم...
در طپش بمان
تا ربایش احساس
تا...
نواختن یک بوسه
روی ساز..صورتم.
ببین
در آلبوم
رنگارنگ..
زندگی
صورتم
شاید..
پیدا نیست...
اما..می مانم
مانند...
قلبی گرم
بر درختی
سرخ رنگ..
تا جاودانگی
روح سرکشم...
تا پرواز.
17/3/89
مهربد

شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۹

در حلقه ...دستانم


خیره در نگاهت
هنگام
یک برخورد..
کلامم می لرزد..
شاید چشمها
هزار ...
دکلمه دارند
برای
دلدادگی
به یک رویا..
شاید
اشکهایم
قدر..یک باران
به پایت..نشینند
تا سبزتر
از برگها
روی یک شاخه
در حلقه ی
دستانم
بمانی..
تا ابد.
15/3/89
مهربد

زندگی

بی پروا
می جوشم
تا زندگی
تا مرگ
تا شادمانی
حتی برای
لذت...
دیدن..یک رنگ
یا حس یک بوسه
از غنچه های..
یک گل.
بی پروا
می جوشم
تا ..
دیدن
آسمانی..آبی
یا نقش یک..مرغابی
در پرواز
رو به غروبی..
زیبا.
بی پروا
می جوشم..
برای
زیر باران ماندن
در بهار..
بی چتر ..
بی آفتاب
در...
ابرهای خاکستری
پاییز..
یا تنهاتر از
یک
گلبرگ
در سپیدی برف زمستان.
15/3/89
مهربد

پنجشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۹

پیام پروانه ها...


وقتی در مرکز دایره
خود را
نگاه میکنی
دنیا گرد
تو می چرخد
و زمان
در مقیاس تو
می گذرد...
وقتی...برایت
رازها ..
شکفته می شوند
در خیالت...
تنها برای تو
داستان
خوانده شده..
و عشق..
برای تو
به رنگ... سرخ است..
تنها
پیام تقدیر
تکراری بیش نیست
برای
مرگ.. پروانه ها
حتی اگر زیباترین باشند...
در فصلی..
نزدیک تر از..
یک پگاه...
می سوزند..
و آنی..
پندار
که هرگز نبوده اند
هرگز.
مثل من.
12/3/89
مهربد

چهارشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۹

در زیر..آبی مهتاب

در..زیر مهتاب
با طنین گیتارم
می بارم
روی
زلفهای..زیبایت
صدایم آبی است
مثل مهتاب.
سکوت برایم
بهانه ای
برای
ترس...
بی تو بودن است..
و نسیم شب
پیکی
برای...
پرواز ترانه هام
تا سرزمین احساسات...
12/3/89
مهربد