حالا میتوانم
رقص دود را ببینم
و ریتمهای وحشی
در پشت پستو
و آسمانی خاکستری
مانند..
کف جاسیگاری
و سقوط
ناله ی کودک
از پس پرده آرام
گهواره
بگذار برای لحظه ای
درد در روحم نباشد
شاید کرمها
در روحم می لولند....
اینجا اقیانوسی از تاریکی است
روز رستاخیز
شاید نزدیکم باشد
و این درد من است
گم شده در کابوس
چند نفس مانده...
تا ابدی بودنم...
به کما میخندم
و در آن پیش میروم
در کویری به رنگ سرخ
پیرمردی ...
مرا می خواند..
و مردمی دسته دسته
مرثیه میخوانند..
در خطی که دور
سیاره ام می چرخد
بی چهره...
در بین صد هزار
یک چهره میبینم
پس بخند به درد
این ابله ها
که با پول می خوابند...
و با دقیقه
سواد میخرند
شاید در گور
حرمت ..گران باشد
هه...
بنواز شیپور را
تا وقت رفتن
تا وقت بیداری
گاوها در صف
کشتارگاه.. با لبخند
از سیر کردن
شکم
انسانها
نیایش می کنند.
و مادرها
گریه...می کنند
برای شیری
که سمی است..
و سیاستی که تلخ است
و...تکراری
شاید این ترانه ام باشد..
خواب شیرینی
در اقیانوس فکر
...آه از تولید حیوانات
برای مصرف
برای تجارت
برای علم
و برای لشکرها
گلوله
برای قلبها
وقتی زمین را از بالا دیدم
آبی بود..
و قدری سبز
زمین مرز نداشت از بالا
تا گلوله بخواهد
و دولت...
شاید روزی
در همین نزدیکی
کوچ پروانه
ویزا بخواهد..
ولانه ی مورچگان
پایان کار ...
شاید..
رنگ آبی آسمان هم
جرم باشد..
شاید ...
صدایی می آید
پایکوبی برای
تعداد ریا است..
بدرود....
پندار نیک..
بدرود...
27/10/88
مهربد
رقص دود را ببینم
و ریتمهای وحشی
در پشت پستو
و آسمانی خاکستری
مانند..
کف جاسیگاری
و سقوط
ناله ی کودک
از پس پرده آرام
گهواره
بگذار برای لحظه ای
درد در روحم نباشد
شاید کرمها
در روحم می لولند....
اینجا اقیانوسی از تاریکی است
روز رستاخیز
شاید نزدیکم باشد
و این درد من است
گم شده در کابوس
چند نفس مانده...
تا ابدی بودنم...
به کما میخندم
و در آن پیش میروم
در کویری به رنگ سرخ
پیرمردی ...
مرا می خواند..
و مردمی دسته دسته
مرثیه میخوانند..
در خطی که دور
سیاره ام می چرخد
بی چهره...
در بین صد هزار
یک چهره میبینم
پس بخند به درد
این ابله ها
که با پول می خوابند...
و با دقیقه
سواد میخرند
شاید در گور
حرمت ..گران باشد
هه...
بنواز شیپور را
تا وقت رفتن
تا وقت بیداری
گاوها در صف
کشتارگاه.. با لبخند
از سیر کردن
شکم
انسانها
نیایش می کنند.
و مادرها
گریه...می کنند
برای شیری
که سمی است..
و سیاستی که تلخ است
و...تکراری
شاید این ترانه ام باشد..
خواب شیرینی
در اقیانوس فکر
...آه از تولید حیوانات
برای مصرف
برای تجارت
برای علم
و برای لشکرها
گلوله
برای قلبها
وقتی زمین را از بالا دیدم
آبی بود..
و قدری سبز
زمین مرز نداشت از بالا
تا گلوله بخواهد
و دولت...
شاید روزی
در همین نزدیکی
کوچ پروانه
ویزا بخواهد..
ولانه ی مورچگان
پایان کار ...
شاید..
رنگ آبی آسمان هم
جرم باشد..
شاید ...
صدایی می آید
پایکوبی برای
تعداد ریا است..
بدرود....
پندار نیک..
بدرود...
27/10/88
مهربد