یکشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۸

آبی مهتاب روی صورتت

دیشب گونه هایم
خیس از
قطره هایی بود
که روزی در آغوش تو
شناور..بودند
و من برایت
باز فرستادم
آنها را..
تا.. پیک
احساسم باشند
و تورا بیابند
حتی اگر
دورتر از
دورترین...
جزیره باشی.
دیشب
نیایشم
تکرار اسمت
در تاریکی بود..
شاید درخشش..مهتاب
روی صورتت
زیباترین..آسمان
روی زمین روحم باشد.
و ترس
تاریکی..را
صورت نازت
برایم
تبسمی
به رنگ
دریا کند.
دیشب...
ذلال بودی
با من
و من
بی زمان
در خواب
تو را می دیدم
دوباره...
و صبح باز
آروزیم
باز نشدن
چشمهایم بود
تا ..دوباره
درخشش مهتاب را
روی صورتت ببینم...
و گونه هایم
خیس از
روح تو باشند.
11/11/88
مهربد

جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۸

آدم برفی


هر روز زیر
تابش زردت ...
آب میشوم .
به نرمی
وجودم را
پرواز میدهی
کوچکتر از دیروز
نگاهت میکنم..
تا
روزی
از تو
بسوزم
با دو چشم کوچک زغالی
نگاهم بسویت
آرام
آب میشود..
و در یکی
از فرداها...
مرا دیگر
نخواهی دید..
هرگز.
9/11/88
مهربد

پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۸

بوسه ی بیگانه


نفس عمیقی کشیدم
و خود را رها از
وجدان
آغشته به کابوس کردم
رنگها بدورم
و آسمانی با
دو خورشید
شاید
سیاره ای
در آن سوی کهکشان
درد خوبی بود
زیبا..
سفر در آسمانی
بیرنگ...و
من تنها
بی بازگشت
شاید بی زمین
مرگ بودم
یا....زندگی.
با سیمهای گیتارم
که از اتاقم
تا ستارها
می لرزید
سفر کردم
همراهم
خیالم بود
و چند خطی احساس..
در سیاره ای که رفتم
عشق
درد نداشت..
و رنگ خون
نبود...
.................
بیگانه ای ..مرا بوسید
با دو چشم زیبا
و درختی
برایم خم شد
با میوه ای..آبی رنگ
و تک شاخی زیبا
با دو بال سپید
مرا به دشتهای
ارغوانی برد...
تا کابوسم
خواب شیرین شود
نمی دانم..؟
در کجا بودم
جهنم یا بهشت..
خواب یا بیدار
اما دور بودم
خیلی دور...
8/11/88
مهربد

چهارشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۸

با آب سخن گفتم

با آب سخن گفتم
وقتی
شناور
در آغوشش بودم.
و با سبزه زار
وقتی
در تپه های سبز
غلط می خوردم ...
با خورشید رقصیدم
هنگام ناز
صورتم
در زمستان.
و..باد را بوسیدم
وقتی
اشکهایم را
با خودش برد..
اما
با تو
کلامم
شکست...
با تو ...
7/11/88
مهربد

دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸

وقتی که در بالا بودی...

وقتی که در بالا بودی
باز من تنها بودم
غریبه ای..
بین هزار نفر
و من باختم ..باز
در بین مه
به سختی چهره ات پیداست
نمی دانم
که هستی
شاید نمی شناسمت
هنوز
شاید
پیامبری باشی
نمی دانم...
به تنهایی
در کنار پرتگاه می مانم
پرواز
برایم زیباست
با تو
یا بی تو
با دو بال کاغذی
......
شایدم غرق شوم
در آبها..
یا بسوزم
در آتشی که به پا کردم
با تو یا بی تو
این راه من است.
5/11/88
مهربد

Don't cry


Talk to me softlyThere is something in your eyesDon't hang your head in sorrow

And please don't cryI know how you feel inside I'veI've been there before

Somethin is changin' inside youAnd don't you know


Don't you cry tonightI still love you babyDon't you cry tonight

Don't you cry tonightThere's a heaven above you babyAnd don't you cry tonight


Give me a whisperAnd give me a signGive me a kiss before you

tell me goodbyeDon't you take it so hard nowAnd please don't take it so bad


I'll still be thinkin' of youAnd the times we had...baby


And don't you cry tonightDon't you cry tonightDon't you cry tonight

There's a heaven above you babyAnd don't you cry tonight


And please remember that I never liedAnd please rememberhow I felt inside now honey

You gotta make it your own wayBut you'll be alright now sugarYou'll feel better tomorrow

Come the morning light now baby


And don't you cry tonightAnd don't you cry tonightAnd don't you cry tonight


There's a heaven above you babyAnd don't you cryDon't you ever cryDon't you cry tonightBaby maybe somedayDon't you cryDon't you ever cry

Don't you cryTonight

اشک کوه


کودکی بودم
آن روزها...که
شبنم هایی از
چشمه های البرز
هوای تونل...را
سرد و
مرطوب می کرد...
و کندوان
برایم زیبا بود
حتی در تاریکی
طولانی...
خاطره هایم
احساس می کردم
کوه می گرید
از تنهایی
و حسرتی دارد
از دیدن مسافرهای
شمال
که برای دریا
دل کوه را می شکستند..
و کوهستان
هر روز اشک می ریخت..
برای ندیدن
او
و اشکهایش
رود وار
به آن سمت
می رفت
تا درد کوه ..را
با دریا بگوید..
5/11/88
مهربد

یکشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۸

گناه

وقتی گناهم را در آیینه دیدم
به من خندید
و از جدارم
بیرون شد...
تا قربانی...بازی
من باشم
تنها..
و سرگردان در جنگلی تاریک
در پی
علامت سوال.
در شب تنهایی
شاخه های
سبز.. صبح
کابوسی بودند
از دستهای..آلوده ام
و.. فکرهایی
که مرا می خواندند
به سمت..
افسانه ها...
زمان
چاره ام نبود
اینبار
چرا که می جنگید
با جسمم
و حتی با روحم
تا خسته تر از
ساعت
در دایره ای به وسعت
ثانیه ها
بچرخم
تا گیج تو باشم...
4/11/88
مهربد

شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۸

(Slow Me Down(Emmy Rossum


Slow Me Down lyricsRushing and racing and running in circlesMoving so fast I'm forgetting my purposeBlur of the traffic is sending me spinningGetting nowhere


My head and my heart are colliding chaoticPace of the world I just wish I could stop itTry to appear like I've got it togetherI'm falling apart


Save meSomebody take my hand and lead meSlow me downDon't let love pass me byJust show me howCause I'm ready to fall


Slow me downDon't let me live a lieBefore my life flies byI need you to slow me down


Sometimes I fear that I might disappearIn the blur of fast forward I falter againForgetting to breatheI need to sleepI'm getting nowhere


All that I've missed I see in the reflectionPass me while I wasn't paying attentionTired of rushing, racing and runningI'm falling apart


Tell meOh won't you take my hand and lead meSlow me downDon't let love pass me byJust show me howCause I'm ready to fall


Slow me downDon't let me live a lieBefore my life flies byI need you to slow me down


Just show meI need you to slow me downSlow me downSlow me down


The noise of the world is getting me caught upChasing the clock and I wish I could stop itJust
need to breatheSomebody pleaseSlow me down

پنجشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۸

سرزمین سرخ قلبم

حالا
بازگرد
از چرخشی که
دور کرد
تورا
و قلبت را
از من...
در این
دنیای وحشی
و دایره ای
که ما در
درونش میگردیم..
............
گلبر گ های
زیبای تو
تنهایند..
و در خطر
پرپر شدن...
غنچه ات
چه عطری دارد
عطر عشق...
تا فرسنگها
پردیس
مست عطر توست.
...............
روزی از روزها
با تو پرواز خواهم کرد..
مانند باد..و
تورا در آغوش می گیرم
تا
قاصدکم باشی
و در پروازم
برقصی
در آسمانها....
شادتر از
همیشه...
وآرام ونرم
تو را
می نشانم
در سرزمین سرخ قلبم.
1/11/88
مهربد

چهارشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۸

لبخند احساست

وقتی لبخند احساست
با لطافت
مثل حریری سرخ
بر دلم می نشیند
آرام برایت میخوانم
با همه وجودم...
دوست داشتنت
برایم
یک دنیا
زیباییست
مانند
نگاه به غروب خورشید
در کنار ساحلی
که من و تو
تنها
ساکنش هستیم
من در کنار تو
و تو
در کنار
من
....
30/10/88
مهربد

سه‌شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۸

با من باش

بامن باش
تا همیشه
وقتی بوم.. نقاشی
ابری باشد
یا آفتابی
بامن باش
وقتی...خسته از
روزم
یا در سکوت
ذلال شب..
وقتی ترانه ام... شاد است
یا سازم
غصه دار..
بامن باش
تا.. خوابهای
خاکستریم
آبی دریا باشد..
با من باش
تا بودنت
مانند
لمس شیرین
یک بوسه
لبانم را
ناز کند...
29/10/88
مهربد

دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۸

بوسه بر لبهای خونین


هربوسه ای پژمرده گردد

هرآتشی افسرده گردد

قلب من روزی بیاد تو

چون گلی پژمرده گردد


هرستاره گریه خواهدکرد

ابرغمگین گریه خواهدکرد

چشم ناز تو در میان

خواب شیرین گریه خواهدکرد


میروی من با دل غمگین

میزنم بر آن لب شیرین

بوسه با لبهای خونین


تو دگر مرا نمی خواهی

با دو چشم پیر و افسرده

با این چهره پژمرده

مرگ هم دیگرنمی خواهد


عاشقی باقلب مرده

مرگ هم دیگرنمی خواهدعاشقی باقلب مرده

آرتوش


یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۸

بدرود


حالا میتوانم
رقص دود را ببینم
و ریتمهای وحشی
در پشت پستو
و آسمانی خاکستری
مانند..
کف جاسیگاری
و سقوط
ناله ی کودک
از پس پرده آرام
گهواره
بگذار برای لحظه ای
درد در روحم نباشد
شاید کرمها
در روحم می لولند....

اینجا اقیانوسی از تاریکی است
روز رستاخیز
شاید نزدیکم باشد
و این درد من است
گم شده در کابوس
چند نفس مانده...
تا ابدی بودنم...
به کما میخندم
و در آن پیش میروم
در کویری به رنگ سرخ
پیرمردی ...
مرا می خواند..
و مردمی دسته دسته
مرثیه میخوانند..
در خطی که دور
سیاره ام می چرخد
بی چهره...
در بین صد هزار
یک چهره میبینم

پس بخند به درد
این ابله ها
که با پول می خوابند...
و با دقیقه
سواد میخرند
شاید در گور
حرمت ..گران باشد
هه...
بنواز شیپور را
تا وقت رفتن
تا وقت بیداری
گاوها در صف
کشتارگاه.. با لبخند
از سیر کردن
شکم
انسانها
نیایش می کنند.
و مادرها
گریه...می کنند
برای شیری
که سمی است..
و سیاستی که تلخ است
و...تکراری
شاید این ترانه ام باشد..
خواب شیرینی
در اقیانوس فکر
...آه از تولید حیوانات
برای مصرف
برای تجارت
برای علم
و برای لشکرها
گلوله
برای قلبها
وقتی زمین را از بالا دیدم
آبی بود..
و قدری سبز
زمین مرز نداشت از بالا
تا گلوله بخواهد
و دولت...
شاید روزی
در همین نزدیکی
کوچ پروانه
ویزا بخواهد..
ولانه ی مورچگان
پایان کار ...
شاید..
رنگ آبی آسمان هم
جرم باشد..
شاید ...
صدایی می آید
پایکوبی برای
تعداد ریا است..
بدرود....
پندار نیک..
بدرود...
27/10/88
مهربد

شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۸

در کنج کافه


در کنج کافه ای
به کوچکی
یک عمر
بر روی
میز تقدیر
گلدانی دیدم
که گلهایی
به رنگ تردید داشت
و احساسی که
می رقصید...
بی مزد..
و پیرمردی
مست و خراب
که دنیا را
می نوشید
در لحظه ای...
و.. زنی
که می رفت
تا
بفروشد
جنسش را
بجای
تکه ای نان
و در گوشه ای دیگر
روشنفکری
می فروخت
فکر را
عوض
دودی...خاکستری
و کارگری
شاد یک سکه بود...
و دخترکی بازی می کرد
با عروسکی
که سالها پیش
مرده بود...
از این
همهمه ی
کافه کوچک.
25/10/88
مهربد

جمعه، دی ۲۵، ۱۳۸۸

نتهای احساس

نتهای احساست را
آزاد بنواز
روی تارهای قلبم
تا سیراب از ملودی زیبای
عشق شوی...
بنواز
شاید
از طنینم
ترانه ای زیبا بشویم
و ماندگار...
مانند
آوای دل ربای
ساحل
که از دور
آرامشی دارد
در شبی
به رنگ آبی مهتاب..
و شمیم مرطوب
موجهایت
که بر صورتم می نشیند
حس زندگی را
در ساز
ناکوک قلبم
می نوازد.
25/10/88
مهربد

سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸

عطر برگ شمعدانی

شبی به آوایی
دل سپردم...
مانند باران بود
مداوم و زیبا
تازه تر از
عطر برگ
شمعدانی...
نوایی که
با
طپش قلبم
همراه بود و
مداوم.
و می خواند برایم
ترانه ای
از بهشت
تا کوچ عاشقانه ی
یک پرستو
و...نمازی
که تا رو پودش
آیه های صبر بود..
بر سر
سجاده عشق....
مهربد
22/10/88

چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۸

فانوس دریایی


شبها
وقتی شهر
خواب را نوازش می کند
وقتی
مهتاب
آواز عشق می خواند
وقتی
موجهای آرامت
بهترین نوای زیبای
ساحل را
می خوانند
تو برایم
دریا
هستی..
به دور از
قایقها
بدور از
صدای همهمه ی
شهر و
مردم ...
تو برایم
دریا هستی....
همیشه.
اگر نگاهم خیره به دور باشد
یا به خط
ساحل
تو دریاهستی
برایم....
و من فانوسی کوچک
که تابشم
قدر تو نیست
تا زیبایی و
شکوهت را
نشان دهد
در تاریکی
آرام
شب..
16/10/88
مهربد