دیشب گونه هایم
خیس از
قطره هایی بود
که روزی در آغوش تو
خیس از
قطره هایی بود
که روزی در آغوش تو
شناور..بودند
و من برایت
باز فرستادم
آنها را..
تا.. پیک
احساسم باشند
و تورا بیابند
حتی اگر
دورتر از
دورترین...
جزیره باشی.
دیشب
نیایشم
تکرار اسمت
در تاریکی بود..
شاید درخشش..مهتاب
روی صورتت
زیباترین..آسمان
روی زمین روحم باشد.
و ترس
تاریکی..را
صورت نازت
برایم
تبسمی
به رنگ
دریا کند.
دیشب...
ذلال بودی
با من
و من
بی زمان
در خواب
تو را می دیدم
دوباره...
و صبح باز
آروزیم
باز نشدن
چشمهایم بود
تا ..دوباره
درخشش مهتاب را
روی صورتت ببینم...
و گونه هایم
خیس از
روح تو باشند.
11/11/88
مهربد
و من برایت
باز فرستادم
آنها را..
تا.. پیک
احساسم باشند
و تورا بیابند
حتی اگر
دورتر از
دورترین...
جزیره باشی.
دیشب
نیایشم
تکرار اسمت
در تاریکی بود..
شاید درخشش..مهتاب
روی صورتت
زیباترین..آسمان
روی زمین روحم باشد.
و ترس
تاریکی..را
صورت نازت
برایم
تبسمی
به رنگ
دریا کند.
دیشب...
ذلال بودی
با من
و من
بی زمان
در خواب
تو را می دیدم
دوباره...
و صبح باز
آروزیم
باز نشدن
چشمهایم بود
تا ..دوباره
درخشش مهتاب را
روی صورتت ببینم...
و گونه هایم
خیس از
روح تو باشند.
11/11/88
مهربد