تاریکی جاده
و سکوتی
در تسخیر درختان
وشاخه هایی ترسناک
که مرا می خوانند
برای آرامش
راه را...
چنان که میخواهم میبینم
پرتگاه برایم بی معنی است..
و چرخشش..
خواسته من است..
چشمهایی روشن
در کنار جاده
شاید پشت بوته ای
مرا می نگرد..
فرشته ای
یا گرگی
تفاوتی نیست..
دردا که
سرنوشت این است
رفتن
تا پایان
یا بی پایان
شاید سنجابی زیبا
در دل شب
یا کبوتری باشد...
با ناز
در پرواز..
بدور
رفتنم...
یا آمدنم
نمی دانم...
سال یه سال
در پس این راه
تورا میبینم...
پشت هر خم
ودر هر دالان
چشمهایت...
نوری پیداست...
که می تابد...
بر نگاهم...
که از خط جاده
بیرون است..
در تاریکی
جنگل خاطره ها
و زیبایی
آرامش..خیال
بی راه میتازم
بسویت
شاید..نزدیکم باشی
مانند معبودم...
تا درسکوت جنگل
در پیله ای
سبز
بباری بر روحم...
17/12/88
مهربد
و سکوتی
در تسخیر درختان
وشاخه هایی ترسناک
که مرا می خوانند
برای آرامش
راه را...
چنان که میخواهم میبینم
پرتگاه برایم بی معنی است..
و چرخشش..
خواسته من است..
چشمهایی روشن
در کنار جاده
شاید پشت بوته ای
مرا می نگرد..
فرشته ای
یا گرگی
تفاوتی نیست..
دردا که
سرنوشت این است
رفتن
تا پایان
یا بی پایان
شاید سنجابی زیبا
در دل شب
یا کبوتری باشد...
با ناز
در پرواز..
بدور
رفتنم...
یا آمدنم
نمی دانم...
سال یه سال
در پس این راه
تورا میبینم...
پشت هر خم
ودر هر دالان
چشمهایت...
نوری پیداست...
که می تابد...
بر نگاهم...
که از خط جاده
بیرون است..
در تاریکی
جنگل خاطره ها
و زیبایی
آرامش..خیال
بی راه میتازم
بسویت
شاید..نزدیکم باشی
مانند معبودم...
تا درسکوت جنگل
در پیله ای
سبز
بباری بر روحم...
17/12/88
مهربد