یکشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۹

بی نام

خسته ام
حتی از شکایت..
نگو که نمی دانی
بهترین روزم
شاید
فردا باشد...
و گیلاسی
که چهره ام
در
روحش
سرخ رنگ است...
در جریان باد
گم میشوم..
تا کجا نشینم
فردا...
در خوابهایم
حتی
پیدا نیست...
خندیدین ...
8/1/89
مهربد

پنجشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۹

Linkin Park - Numb


I'm tired of being what you want me to be

از اينكه چيزي كه تو مي‌خواي باشم خسته شدم

Feeling so faithless lost under the surface

احساس بي ايماني و گم شدن زير ظاهرم را مي‌كنم

Don't know what you're expecting of me

نمي‌دونم چه انتظاري از من داري

Put under the pressure of walking in your shoes

منو براي راه رفتن با كفش‌هاي خودت* تحت فشار گذاشتي

(Caught in the undertow, just caught in the undertow

(برخلاف جريان آب شنا كن، كافيه خلاف جريان آب شنا كني

Every step that I take is another mistake to you

هر قدمي كه بر مي‌دارم از نظر تو يه اشتباه ديگه‌س

Caught in the undertow, just caught in the undertow

برخلاف جريان آب شنا كن، كافيه خلاف جريان آب شنا كني

I've become so numb I can't feel you there

انقدر بي‌حس شدم كه نمي‌تونم تو رو احساس (درك) كنم

I've become so tired so much more aware

خيلي خسته شده‌ام، اما خيلي بيشتر آگاه (هوشيار) شده‌ام

I'm becoming this all I want to do

جوري شده‌ام كه تنها كاري كه مي‌خوام انجام بدم

Is be more like me and be less like you

اينه كه بيشتر شبيه خودم باشم و كمتر شبيه تو

Can't you see that you're smothering me

نمي‌بيني كه داري خفه‌ام مي‌كني

Holding too tightly afraid to lose control

انقدر منو سفت گرفتي مي‌ترسم كنترل خودم رو از دست بدم

Cause everything that you thought I would be

چون هرچيزي كه تو فكر مي‌كني من بايد باشم

Has fallen apart right in front of you

در مقابل چشمانت داره از هم مي‌پاشه

Caught in the undertow just caught in the undertow

برخلاف جريان آب شنا كن، كافيه خلاف جريان آب شنا كني

Every step that I take is another mistake to you

هر قدمي كه برميدارم از نظر تو يه اشتباه ديگه‌س

Caught in the undertow just caught in the undertow

برخلاف جريان آب شنا كن، كافيه خلاف جريان آب شنا

And every second I waste is more than I can take

و هر لحظه‌اي كه از دست مي‌دهم بيشتر از آن است كه به دست ميارم

I've become so numb I can't feel you there

انقدر بي‌حس شدم كه نمي‌تونم تو رو احساس (درك) كنم

I've become so tired so much more aware

خيلي خسته شده‌ام، اما خيلي بيشتر آگاه (هوشيار) شده‌ام

I'm becoming this all I want to do

جوري شده‌ام كه تنها كاري كه مي‌خوام انجام بدم

Is be more like me and be less like you

اينه كه بيشتر شبيه خودم باشم و كمتر شبيه تو

And I know I may end up failing too

و مي‌دونم ممكنه در نهايت شكست بخورم

But I know You were just like me

اما ميدونم تو هم شبيه من هستي

With someone disappointed in you

با باطني مأيوس در درونت


I've become so numb I can't feel you there

انقدر بي‌حس شدم كه نمي‌تونم تو رو احساس (درك) كنم

I've become so tired so much more aware

خيلي خسته شده‌ام، اما خيلي بيشتر آگاه (هوشيار) شده‌ام

I'm becoming this all I want to do

جوري شده‌ام كه تنها كاري كه مي‌خوام انجام بدم

Is be more like me and be less like you

اينه كه بيشتر شبيه خودم باشم و كمتر شبيه تو



جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۸

در سجاده گل میروید....اگر(2)


می خواهم زنده باشم
در خاک
حتی...
اگر رنگ سرخ خونم
جویباری
برای سیراب
درخت آزادی باشد
می خواهم زنده باشم
تا بهار...
تا سیبی
که ممنوع نباشد
بی دلیل...
میخواهم زنده باشم
برای دانشی
که میدانم
روحم را
دوست دارد.
می خواهم زنده باشم
تا شکست
کلاهخود
تا ریشه ام
شاید روزی
در خاک
سرخ
نباشد...
دوباره
...
پتک را بردار
برای شکار پروانه
برای ندیدن
پرواز
زیبایش
در آسمانی
به رنگ
سرخ غروب.
روزی شاید
در سجاده
گل بروید
اگر دعا
عاشق باشد..
اگر بدانی
امشب
توبه ات
به مانند باران
دشت را
سبز می کند
شاید.
مهربد
28/12/88

می خواهم زنده باشم...حتی در خاک (1)

سالی است که می گذرد
از پس....
کوچه های عمر
دوباره...
و برگهای چنار
همرنگ آزادی
دم میدهند..
با بهار
شاید....
شماره نفسم
کم باشد...
قدر یک بوسه
ولی میخواهم
زنده باشم
حتی... در خاک.
مهربد28/12/88

پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

در آغوش ماه

در آغوش هلالم بخواب...
در شبی
که برایت مهتابی است...
مانند گهواره ای از نور
تو را به رویاها
خواهم برد...
با ترانه ای در شب
با من بیا
در اوج آسمان...
روی قالیچه ای
در پرواز..
با عشق.
مهربد
27/12/88

شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۸

Lady Antebellum - Need You Now ..


Picture perfect memories scattered all around the floorReachin for the phone cause I can't fight it anymoreAnd I wonder if I ever cross your mindFor me it happens all the time


It's a quarter after one, I'm all alone and I need you nowSaid I wouldn't call but I lost all control and I need you nowAnd I don't know how I can do withoutI just need you now


Another shot of whiskey can't stop looking at the doorWishing you'd come sweeping in the way you did beforeAnd I wonder if I ever cross your mindFor me it happens all the time


It's a quarter after one, I'm a little drunk and I need you nowSaid I wouldn't call but I lost all control and I need you nowAnd I don't know how I can do withoutI just need you now


Guess I'd rather hurt than feel nothin at allIt's a quarter after one I'm all alone and I need you nowAnd I said I wouldn't call but I'm a little drunk and I need you now


And I don't know how I can do without I just need you nowI just need you nowOoo, baby, I need
you now

پنجشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۸

بوران

در بورانی از غصه
نگاهم نمی رسد
به سوسوی
چشمهایت
برف هایی...از
افکار
می بارد
در سرمای سرد زندگی
بر روحم..
در تاریکی
فانوسم باش..
تا دهکده ای..
دور از شهر
تا بالاترین
ابرها
20/12/88
مهربد

Alizee...Lolita




Moi je m'appelle LolitaLo ou bien LolaDu pareil au mêmeMoi je m'appelle LolitaQuand je rêve aux loupsC'est Lola qui saigneQuand fourche ma langue,j'ai là un fou rire aussi fouQu'un phénomène Je m'appelle LolitaLo de vie, lo aux amours diluviennes

من، لولیتا هستم
لو یا فقط لولا
جفتش یکیه
من، لولیتا هستم
وقتی گرگها رو تصور میکنم
این لولائه که خونریزی میکنه
وقتی اشتباه لپی میکنم،
یه خنده بلند میکنم، مثل دیونه ها
مثل یه پدیده، من لولیتا هستم.
لو واسه زندگی، لو واسه عشقی سیل آسا

C'est pas ma fauteEt quand je donne ma langue aux chatsJe vois les autresTout prêts à se jeter sur moiC'est pas ma faute à moiSi j'entends tout autour de moiHello, helli, t'es A (L.O.L.I.T.A.)Moi Lolita
تقصیر من نیست
و وقتی من زبونو به گربه بدم (ساکت بشم)
من بقیه رو میبینم
همه آماده ان تا خودشونو رو من بندازن
تقصیر خود من نیست
اگه من همه چی اطرافمو میشنوم
سلام، helli*، تو لولیتا هستی
لولیتای من

Moi je m'appelle LolitaCollégienne aux basBleus de méthylèneMoi je m'appelle LolitaColéreuse et pasMi-coton, mi-laineMotus et bouche qui n'dis pasÀ maman que je suis un phénomèneJe m'appelle LolitaLo de vie, lo aux amours diluviennes

من، لولیتا هستم
دختر مدرسه ایه جوراب پوش هستم
به رنگ آبی متیلی
من، لولیتا هستم
(هم) تند مزاج و (هم) نه
نیمه کتون، نیمه پشمی**
ساکت و دهنی که نمیگه
به مامان که من یه پدیده هستم
من لولیتا هستم
لو واسه زندگی، لو واسه عشقی سیل آسا

سه‌شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۸

درخت آرزو...


آنچه که هستم
آن که خواهم بود
بپذیر ..
برای لبخندی
جاودان..
برای
خوابی زیبا
روی
پرهای...نرم پرواز
در احساس.
آنچه که هستم..
آنکه خواهم بود
بپذیر ..
برای تقدیر ...
شاید با تو بودنم
همین باشد
بی بند
تارهای..با تو بودن
آسمانی است
مانند
ناز..خورشید
از راه آسمان.
اشکهایم
با تو
زیبای باران است..
وشعرهایم
برایت
پیوندی نرم
مثل یک
سبز برگ
درخت آرزو....
18/12/88
مهربد

(Les valses de Vienne...(François Feldman


Du pont des supplicesTombent les actricesEt dans leurs yeux chromésLe destin s'est brouillé


Au café de FloreLa faune et la floreOn allume le mondeDans une fumée blonde


Maintenant que deviennentQue deviennent les valses de Vienne ?Dis-moi qu'est-ce que t'as faitPendant ces années ?Si les mots sont les mêmes


Dis-moi si tu m'aimes...Maintenant que deviennentQue deviennent les valses de Vienne ?Et les volets qui grincentD'un château de province ?Aujourd'hui quand tu dansesDis, à quoi tu penses ?


Dans la Rome antiqueErrent les romantiquesLes amours infidèlesS'écrivent sur logiciels


Du fond de la nuitRemontent l'ennuiEt nos chagrins de mômesDans les pages du Grand
Meaulnes

یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۸

زنده بگور...

بعضی از رنج می گویند..
بدون حس
بدون احساس
شاید نبودن..
قهوه..در صبح
رنج باشد..برای
ناز روحشان..
بعضی از عشق می گویند..
بدون حس بدون احساس
شاید..
عشق هم مد باشد
مثل چند رمان
بعضی ازفکر روشن
می بالند..
مانند روسپی اندیشه
بدون فکر..بی وجدان
روزی کارگر
روزی تاجر...
روزی سبز
روزی در ترانه
روزی با بهانه
روزی مست
شبی عابد...
و در زایمان شعر
مردم را...
زنده بگور می کنند..
هر روز.
17/12/88
مهربد

بی راه..میتازم


تاریکی جاده
و سکوتی
در تسخیر درختان
وشاخه هایی ترسناک
که مرا می خوانند
برای آرامش
راه را...
چنان که میخواهم میبینم
پرتگاه برایم بی معنی است..
و چرخشش..
خواسته من است..
چشمهایی روشن
در کنار جاده
شاید پشت بوته ای
مرا می نگرد..
فرشته ای
یا گرگی
تفاوتی نیست..
دردا که
سرنوشت این است
رفتن
تا پایان
یا بی پایان
شاید سنجابی زیبا
در دل شب
یا کبوتری باشد...
با ناز
در پرواز..
بدور
رفتنم...
یا آمدنم
نمی دانم...
سال یه سال
در پس این راه
تورا میبینم...
پشت هر خم
ودر هر دالان
چشمهایت...

نوری پیداست...
که می تابد...
بر نگاهم...
که از خط جاده
بیرون است..
در تاریکی
جنگل خاطره ها
و زیبایی
آرامش..خیال
بی راه میتازم
بسویت
شاید..نزدیکم باشی
مانند معبودم...
تا درسکوت جنگل
در پیله ای
سبز
بباری بر روحم...
17/12/88
مهربد

جمعه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۸

(Mon Dieu..(Edith Piaf


Mon Dieu! Mon Dieu! Mon Dieu! Laissez-le-moi Encore un peu Mon amoureux!


Un jour, deux jours, huit jours... Laissez-le-moi Encore un peu A moi...


Le temps de s`adorer De se le dire Le temps de se fabriquer Des souvenirs.


Mon Dieu! Oh oui... mon Dieu! Laissez-le-moi Remplir un peu Ma vie...


Mon Dieu! Mon Dieu! Mon Dieu! Laissez-le-moi Encore un peu Mon amoureux


Six mois, trois mois, deux mois... Laissez-le-moi Pour seulement Un mois...


Le temps de commencer Ou de finir Le temps d`illuminer Ou de souffrir


Mon Dieu! Mon Dieu! Mon Dieu! Même si j`ai tort Laissez-le-moi Un peu... Même si j`ai tort Laissez-le-moi

Encore...

شهری از جنس سرب

در همهمه ی
انسانها
تنها بودم...
در لمس خورشید
و تو..
و
آوازی
که در
پایان بود...
نمی دانم
برای که و چه
در پایکوبی بودند
بی صدای
آزادی..

در کودکی
قصه ای بود
در آینده...
پروانه هایی
که دختر انسان
بودند..
در نمایشی
خشکیده وسرد
در شهری از جنس سرب..
قصه ای که مرا میترساند
از آینده ..
وشایدم حالم بود..
ارابه ای
از فولاد
و شهرهایی که بر گردنم
زنجیری است..
و من در بند آنم.
14/12/88
مهربد

در نگاهت..آبی...

بهار آمد
بی شمیم دل انگیز
زلفهایت
و...
چشمهایی که
برایم
می نواختند
عشق را...و
در نگاهت
آبی.. آبی تر بود..
در آغوشم باش..
آرامشت
رنگ یک
دریاست...
شایدم آسمانی
که
حسرتش
تو بودن است...
13/12/88
مهربد

دوشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۸

رو به خاطره ها...

رو به تو در
غروبی مه آلود
میبینم خاطره هارو...
محو میشن..
پشت تیک تیک
عقربه های
زندگیم.
آروم به مانند
ثانیه ها
دور میشم
از نگاه..
سرد تو
تا فقط
زمزمه ای
از صدای
بوسه هات
بمونه تو خاطرم..
مهربد
10/12/88