در چشمانت
دو راه جاری است..
رو به بهشت
یا دوزخی
سرخ....
که..می سوزاند
همه ی خاطراتم را..
حالا...
در بی نهایت شب
گرد شمع می گردم..
گیج..در نورها
شاید..در سایه اش
نشسته باشی..
تا مرا..ناز کنی
با لبخند...
روی..شعرهایم
خاکستری نشست
که جنس قلب...
سوخته ام بود...
بی نخواندنت...
پرپر شد
پروانه..احساسم
و...
زیبایی را...
شکست...
در آیینه..ی...
اشکهایم...
نمی دانم..
روزی....برایم
آمدی...بی...فریاد
و روزی...
در سکوت...
سفر کردی...
چون...پرستو ها...
دادهایم...زنجیر است
در حنجره ام
بی آنکه...
آوازم..پرواز کند
شکسته شد...
بالهایم بر خاکی..سرد...
امروز چون ..
بوته خاری
می چرخم..
در شنزاری....از فکر
تا..شبی..
شاید بسوزم...
به دست...رهگذری
در صحرای... سرد
زندگی
17/11/89
مهربد