دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۰

بی سرخی ...پیراهنم..می میرم

چه..آرام
در پیله ای
گرد...خود می بافم
تارهایی..ناپیدا
تارهایی...
از جنس...زمان
در این...
پروانه شدن...
آرام...می سوزم
بی بودن...درخشش
شمعی از..
احساس...
بی لمس...نور
بی حس..
ذوب شدن
چون قطره های شمع
یا اشکی...
زیر نور خورشید...
چه آرام...
می میرم
بی زجر...درد
بی...ذره ای...
حس..خفتن...حتی
یا...سرخی
پیراهنم
و ..چه آرام...آرام
می میرم.
3/11/90
مهربد