سه‌شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۰

بی جای پای تو..روی سنگ فرشها

امروز
درخت زیبایی
با..من
سخن گفت
از آن روز..که تو
در سایه اش...
آرام..می خواندی..
آواز عشق...را
امروز...
دیوار...خانه ات
بی تو گریه می کند..
چرا که نگاه زیبایت..را
پنهان..از حرمت..گرم
آجرش کردی...
امروز...
بوسیدم...همان.. نیمکت را
که تورا..
در تنهایی غمگین
کودکی...
در آغوش می کشید.
در این آبادی
باران... هم.. بی تو...
گریه می کند...
...
بی تو قطره هایش...
زیبا نیستند...
و بهار..
همیشه پاییز است....
بی جای ..پای تو
به روی...
سنگ فرشها.
29/9/90
مهربد