شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۰

در کودکی هایم باش

در.. کودکی هایم باش

با شرم...معصوم

نگاهت

بی فاصله از..رویا

در.. کودکی هایم...باش

به مانند رگبار...بهار

سرخ کن گونه هایم را

از بوسه هایت...

دوست دارم...

لمس سخت

عاشقانه ات را...

زیر باریدن...

احساس ها...

در پیچش...دستانت

به خواب می روم..

تا صبح...

امروز...تب زده

بی خنکای ...نسیم ات

می سوزم...و

می میرم..

تا فردایی...

که بی تو نمی آید

هرگز...

در.. کودکی هایم...باش

مثل...حس...

زنده ی

عروسک ها

در چشمانم...

در سکوت

اتاق...کوچکم

مثل یک خواب قشنگ...

در کودکی هایم باش

در خاطره ای ...

محو...

از شادی..

یک قصه...

در کودکی هایم باش.

90/9/5

مهربد

بی عطر..یک گلبرگ

امروز با برف...

در رقص...با حادثه ها

خنجری...

از جنس...

سوزاندن

بالهای....دوستی ام

در پهلو

زیر برف..

بی پرواز...

کنج یک بام...

بی دانه ی

عشق...

خسته از

تکرار ها

آسمانم..ابری است...

آسمانم...فریاد است...

پی بی مهری...

گلبرگ ها..

که ندادند...

عطری..

تا مست شوم...باز

مست خیال ...

بی زمان...

مثل یک کودک...

90/9/5

مهربد