در تبی میسوزم
از احساس..
و نوایی..عاشقانه
کابوس من است
نمی دانم..
قربانی..عشق..شدم
یا...شاد از...
نوازشش...
بی تو...
نمی دانم
امشب تو در
شادی..کودکانه ات
میخندی...
و من میسوزم
در دالانی ...سرخ
تا پایان...
تا خاموشی
تنها...
با قاب ..عکسهایت
سخن میگویم
شاید...
مرهمم باشند...
بی تو...
بی رنگم
و ترانه هایم..
ترسناک
بی تو...
با خود
گمشده ام...
در راه...
گردابی...از شک
و خسته از...فریادها
چون پروانه ای
بالهایم سوخته...
باز..رو به سوی
سوختن ...
می آیم.
29/5/90
مهربد