جمعه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۰

بیتاب..مهتاب ..آبی چشم هایت

پس چرا می سوزم..

تو که از جنس..زیبای...آبهایی

نمی دانم...

گناهم چیست

اشک ها..هم

خاموش نمی کنند...

سرخ...قلبم را..


پس چرا می سوزم

تو که احساس...قشنگ

پروازم...بودی

"در بهشت"...


چرا ..بالهایم..می سوزند

من که بیتاب...مهتاب

"آبی "

چشم های توام...

چرا می سوزم...

چرا...

4/6/90

مهربد

یکشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۰

قربانی

در تبی میسوزم

از احساس..

و نوایی..عاشقانه

کابوس من است

نمی دانم..

قربانی..عشق..شدم

یا...شاد از...

نوازشش...

بی تو...

نمی دانم

امشب تو در

شادی..کودکانه ات

میخندی...

و من میسوزم

در دالانی ...سرخ

تا پایان...

تا خاموشی

تنها...

با قاب ..عکسهایت

سخن میگویم

شاید...

مرهمم باشند...

بی تو...

بی رنگم

و ترانه هایم..

ترسناک

بی تو...

با خود

گمشده ام...

در راه...

گردابی...از شک

و خسته از...فریادها

چون پروانه ای

بالهایم سوخته...

باز..رو به سوی

سوختن ...

می آیم.

29/5/90

مهربد

تاراج..عشق

ثروتم

حس عاشقانه ی

قلبم بود...

که...تاراج شد

هر روز..

در... بازار...

در... کوچه ها

در ....

ترانه هایم

و در اشکهایی

که ارزان...

ریخته شد

پای..ساقه ای

که خشکید...

بی شکوفه های

سرخ.

29/5/90

مهربد

شاید...(بی زبان..زمینی ها)

شاید..

دلداده ام باشی...

شاید..

لبهایت...

ناگفته ها دارند...

وچشم هایت...

برایم..

عشق میبافند...

شاید...

فردا...دستانت

آرامشم باشند...

و...باز

مثل..ستاره ها

دورم باشی

اما..دور...

شاید..حس زیبای...خواستنت

سرابی...باشد

روی...لطافت

قلبم...

اما...

قلبهایمان...

سخن میگویند

باز..با هم

بی زبان

زمینی ها...

29/5/90

مهربد