شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۰

دریا..در مه


امشب..

نوازش..چشمهایم

همان آسمانیست

که فردا

چشمهایت رو به

آبی آرامش

باز می شود...

امشب...

با تو بخواب میروم

در یک مهتاب

و با تو...

پگاهم...فردا

زیباترین...

آغاز است...



حتی اگر

مسافر...قایقی باشم

گمگشته ...در

دریایی..در مه

سرگردان

روی نوازش...آب

روی لطافت

موجهای

زیبایت...

باز...

شیدای...

آوای...تو هستم.

8/5/90

مهربد

پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۰

تو آرومی...فریدون آسرایی

تو آرومی
تو آرومی
تو دریایی
تومغروری
تو آتیشی
من از چشم تو میخونم ،که داری عاشقم میشی
تو آرومی
تو دریایی
هنوزم شکل رویایی
به چشمات خیره میمونم تا وقتی که تواینجایی
چه جوری شد نمیدونم
ولی با من مدارا کن
منو تو خواب و بیداری
توی رویا پیدا کن
چه جوری شد نمیدونم
ولی حرفی بزن با من


که حس تازه تر میخوام شبیه حس برگشتن
چه جوری شد
نمیدونم
چه جوری شد
نمیدونم
بدون تو نمیتونم
بدون تو نمیمونم
تو آرومی
تو دریایی
تومغروری
تو آتیشی
من از چشم تو میخونم ،که داری عاشقم میشی
تو آرومی
تو دریایی
هنوزم شکل رویایی
به چشمات خیره میمونم تا وقتی که تواینجایی

فاصله ها

اگه فاصلـــه افتاده
اگه من با خودم سردم
تو کاری با دلم کردی
که فکــرشم نمی کردم
چه آسون دل بریدی
از دلــی که پای تو گیــره
که از این بدترم باشی
واسه تو نفسـش میره
نمی ترسم اگه گاهــی دعــامون بــی اثــر می شه
همیـشـه لحظۀ آخـــرخـــدا نزدیکتر می شه
تو رو دستِ خودش دادم
که از حـالم خبــر داره
که حتی از تو چشماشـو یه لحظه برنمی داره
تو امـید مـنی امـا
داری از دسـت مـن مـیری
با دسـتهای خودت داری
هـمه هسـتیمو میگیری
دعـا کردم توروبـازم
با چـشمی که نـخوابـیده
مگه مـیذاره دلتـنگی
مـگه گـریه امـون مـیده
مریـضـم کـرده تنـهایی
ببـین حـالم پریـشونه
من اونقدر اشـک مـیریزم
کـه برگردی به این خـونه
حسـابش رفته ازدسـتم
شبـایی رو کـه بـیدارم
شـاید از گـریه خوابـم بـرد
درهـارو بازمـیذارم

سه‌شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۰

خاکسترم


آنقدر...سوختم

که خاکستر شدنم

پیدا نیست...

بین...خاک..و..خاکستریم

رنگ..در من

مرده تر از

پاییز است

بین...بودن..تا صبح

یا...گمشدنم...

در شب

مانده از..هر سو

توی..کوره راهی

تاریک.

4/5/90

مهربد

سه‌شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۹۰

بهانه


زندگی...

گهواره ای است

برای... پرورش...

مرگ...

برای...آزاری..

از جنس عشق

و ...غصه های

رفتن...

دوستانی...

که بودند..

برایم...

عزیز تر

از چشم هایم...



زندگی

شکنجه ای

برای...

حس  بی گناهی است

در میان...

لذت ها...

در میان

نفس هایی..

با منت...

برای...

پیرتر شدن...

و ...

زندگی

28/4/90

مهربد