اشکهایی
برای...هیچ
و...لبخندهایی
از پس..شیشه ای
بارانی...
برای...بدرقه ی...
مسافری...
بی مقصد...
بی عشق...
در ...نگاه..
به..آینده ای
دود آلود...و
نقش های...
غصه ام
پیدا نیست...
حتی اگر...در نور
نگاهم...
پیچش..چشمهایت
هویدا باشد.
23/12/89
مهربد
دوشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۹
پنجشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۹
حکم
امروز..
بر دستانم...
زنجیر ..است
و بر نیمکتی..سرد
نشسته ام..
در انتظار...
تا ...حکمم
قلبی..
بر" دار" باشد...
یا احساسی...
بر صلیب...
19/12/89
مهربد
بر دستانم...
زنجیر ..است
و بر نیمکتی..سرد
نشسته ام..
در انتظار...
تا ...حکمم
قلبی..
بر" دار" باشد...
یا احساسی...
بر صلیب...
19/12/89
مهربد
در سکوتم...فریادی است
نگاهم ..
آمیخته با سرخ رنگ غروب
و..آوازم
گمشده ای...
در باد...
و اشکهایم...
در آغوش..باران
می میرند...
تا...امروز
تا ...فردا
در سکوتم..فریادی است...
بر...سر احساسم...
تا..نهایت
شکستن..شاخه های...
سرخ رنگ...
عشق.
19/12/89
مهربد
آمیخته با سرخ رنگ غروب
و..آوازم
گمشده ای...
در باد...
و اشکهایم...
در آغوش..باران
می میرند...
تا...امروز
تا ...فردا
در سکوتم..فریادی است...
بر...سر احساسم...
تا..نهایت
شکستن..شاخه های...
سرخ رنگ...
عشق.
19/12/89
مهربد
دوشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۹
بی تو..هیچ حالم..نیست
بی تو..حس...مرگ دارم
در.. این..طوفان...پریشونم...
نمردم...ولی..این برزخ
یه جوری کرده ...دیونم...
بی تو...بی تو
همیشه...در خونم
همیشه در غوغا...
دلم..در آشوب...و
چشام..غرق..یک رویا...
بی تو...هیچ...حالم نیست
نه گریان و...نه در لبخند...
نه...شاد و....دلبسته...
نه...مست..باده
نه هوشیار...
همیشه..در کما..رفته
همیشه..تا ابد..
خسته...
16/12/89
مهربد
در.. این..طوفان...پریشونم...
نمردم...ولی..این برزخ
یه جوری کرده ...دیونم...
بی تو...بی تو
همیشه...در خونم
همیشه در غوغا...
دلم..در آشوب...و
چشام..غرق..یک رویا...
بی تو...هیچ...حالم نیست
نه گریان و...نه در لبخند...
نه...شاد و....دلبسته...
نه...مست..باده
نه هوشیار...
همیشه..در کما..رفته
همیشه..تا ابد..
خسته...
16/12/89
مهربد
یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۹
نا پیدا...
نا پیدا
چون..ناز خورشید
از پس..آبی مهتاب
بر من میتابی...
تا نسوزم...
در عاشقانه ی
ذلال...آغوشت...
تا..در گیر..نشوم
در فکر..یک بوسه
از احساس...نرم...
آرامت...
بازگشت..پرستوها
بی تو..
تاریک است..در صبحگاه...
عشق...
بی تو بهار
رخسارش
به پاییز می ماند...
حتی اگر
سبز تر ...از
برگ..باشد ..
15/12/89
مهربد
چون..ناز خورشید
از پس..آبی مهتاب
بر من میتابی...
تا نسوزم...
در عاشقانه ی
ذلال...آغوشت...
تا..در گیر..نشوم
در فکر..یک بوسه
از احساس...نرم...
آرامت...
بازگشت..پرستوها
بی تو..
تاریک است..در صبحگاه...
عشق...
بی تو بهار
رخسارش
به پاییز می ماند...
حتی اگر
سبز تر ...از
برگ..باشد ..
15/12/89
مهربد
اشتراک در:
پستها (Atom)