امروز
برایم...
هزار ساله...شدی
بی..رایحه ی
طوفان
طوفان
از غنچه هایت
غصه می بویم...
و گلبرگهایت...
به روی ساقه ام
مثل...یک تیغ
سنگینند...و
زیبا...
زیبا...
بی تو..
نیمکتمان
تنهاست...
در باغچه کوچک
خاطره ها
بی تو نمی دانم
بالهایم
تا کجا می سوزند...
زیر حجم سوزناک
شمع...احساسم.
در سکوت..زیبای...مهتاب
همان که ...جاودانه شد..
تا سحرگاه...
در نگاه بیتابت
ای دوست
تا سحرگاه...
در نگاه بیتابت
ای دوست
بی...تو
ذره ذره...
می خشکم
می خشکم
نمی دانم...گناه...
از صداقت بود...
یا که از....
پروانگی
احساسم...
ای دوست
ای دوست
نمی دانم...
25/6/91
مهربد