پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۱

قایقم...غرق دریای توست



تورا می شناسم...
می خواهی...
ملکه برف ها باشی...
می خواهی
بی نگاه..به غنچه های عشق
بگذری...
از هزار...
غروب سرخ رنگ
خیال
می خواهی...سوار
بر اسب...تنهایی
بتازی...
سمت...دشت تقدیرها
بتازی...رو به...
سرابی...آبی رنگ
اما..می دانم
گرمتر از
هرم خورشیدی...
و...
در سکوت...چشمهایت
هزار...شعر..میرویند
هزار...بوسه..جریان دارند
بین...سایه های..احساست
تو... را میبینم
باز...
اگر بین... شکستگی
آیینه ها...
اسیر باشی...
اگر..نازت...
برایم"افسانه "باشد...
قایقم...غرق..دریای توست
ونسیم ات..مرا...می راند..
رو بسوی...گردابها...
آرام...زیبا..نرم
تا...مرگ
تا آزادی.
7/10/91
مهربد

پنجشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۱

تو در این نزدیکی



تو در این نزدیکی
بین...این...
شاید ها
دورتر از فاصله ها...
و نگاهت..پیچ خورده... در
هرزه علفهای ..زرد
که...افسوس...
سبزتر از...خاطره های..
سرخم بود...

تو در این نزدیکی...
بی مقصد...
بین ترس از سایه ی...سرد...خیال
اسیر در...دوران ها
گرداگرد...مردابی...
ونقابهایی...
از جنس...فلز
نقش...گلبرگهایی..سرخ
روی ..نقاب...

تو در این نزدیکی...
ناز تر از هرگل ..ناز
زخم زدی..
به همان...چشمانت...
به همان شیطنت..ساده ی...
پروازت...
روی...آن ...
نرمترین...بو سه ی....."آرامم"
که گره خورد...چشمانم
پنهانی...
پر زاشک...شد
هر دو از..مست...شدن
زخم شدیم
"پرپر"...از
حادثه ی...
عشق شدیم...
....
عشق هم کالا...شد
زر..تر از هر مقدار...
دست بدست...
می چرخد...
ای وای...
تو که  از خود ...
پر بودی...
چه شد آن...
حجم..گوهر بار.."فکر"
چه شد آن...
آرامش...
من که از سوخته ترین..
آوازم
حتی یک...
تصنیف..نماند
محو شدم...بین آن خاطره ها...
خشک شد...
زخم..آن...تردید ها
اما..تو
مفروش...هرگز
یک آواز...یک لبخند...
یا حتی..
"عطر پر مهر...زلفت را"
تا بدانند...
قیمتش...ارزان نیست...
قدر...آن
سرخ..شدن...تب زده ی
عشق شدن..
تاوان است...
رو به سوی تنهایی...
خیره در...
خورشید ماندن
تا ...ابد...
روشن دل...
بی چشم...
مست یک...تصویر
ماندن...
در دل.
مهربد91
 

 

 


یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۱

از غنچه هایت..غصه می بویم


امروز
برایم...
هزار ساله...شدی
بی..رایحه ی
طوفان
از غنچه هایت
غصه می بویم...
و گلبرگهایت...
به روی ساقه ام
مثل...یک تیغ
سنگینند...و
 زیبا...
بی تو..
نیمکتمان
تنهاست...
در باغچه کوچک
خاطره ها

بی تو نمی دانم
بالهایم
تا کجا می سوزند...
زیر حجم سوزناک
شمع...احساسم.
در سکوت..زیبای...مهتاب
همان که ...جاودانه شد..
تا سحرگاه...
در نگاه بیتابت
 
ای دوست
بی...تو
ذره ذره...
می خشکم

نمی دانم...گناه...
از صداقت بود...
یا که از....
پروانگی
احساسم...
ای دوست
نمی دانم...
25/6/91
مهربد